اشعار امام زمان(عج)-مناجات

محمد رسولی

چگونه سر کنم بدون عشق صبح و شام را؟!
چه علتی بیاورم ندیدن مدام را؟!

شلوغ شد دل من از برو بیای هر کسی
ولی دوباره یاد تو شکست ازدحام را

منم که از تو دورم و صدای تو نمی رسد
وگرنه که تو می‌دهی جواب هر سلام را

نشانه‌های آخرالزمان رسیده پشت هم
وکرده است جابجا حلال را، حرام را

کم از جهاد نیست انتظار تو در این زمان
نه ساده نیست، هر کسی ندارد این مقام را

به این یقین رسیده‌ام که دیدنت ملاک نیست
جهان مگر ندیده بود یازده امام را؟!

تو روزی عدل و داد را اقامه می‌کنی و من
ز نام قائمت فقط بلد شدم قیام را

بعید نیست عاقبت فقط بخاطر حسین
تو زودتر بیایی و بگیری انتقام را

بیا بخواه خون آن ذبیح را که ذبح او
به کربلا تمام کرد حج ناتمام را

***********************

احسان محسنی فر

دست ما نیست به چشم تو گرفتار شدیم
همه اش کار خودت بود خریدار شدیم

خواب دیدیم که تو آمده ای اما حیف...
صبح شد با جگر سوخته بیدار شدیم

نظرت آمد و دیدیم گنه‌کاری رفت
نظرت رفت، وَ دیدیم گنهکار شدیم

ذرّه ای شانه‌ی ما بار غمت را نکشید
گرچه یک عمر فقط نوکر سربار شدیم

حیف از عمر گرانمایه که خرج تو نشد
شرمسار تو از این جمعه‌ی بسیار شدیم

ز علاج دگران درد بُوَد خوش ما را
نظر لطف تو دیدیم که بیمار شدیم

واقعاً جای سؤال است که از بهر ظهور

ما چه کردیم که اینگونه طلبکار شدیم؟!

لحظه لحظه به خدا جای شهیدان خالی است
حیف جامانده از آن قافله‌ی یار شدیم

آرزو هست ببینیم همین زودی ها...
زائر نیمه شب صحن علمدار شدیم


***********************

محمد بختیاری

نزدیک شده وقت رسیدن به حضورش
رؤیای زمین پر شده از بارش نورش

ابروی کمانش به کسی رحم ندارد
زنده نرسیده کسی از وادی طورش

یادش مگر آغوش بهار است که هربار
گل کرده خیالی که نموده ست مرورش

سجاده ی گل رنگ دعا های سحرگاه
گل می دهد از عطر دل انگیز عبورش

عمر غم او بیشتر از نوح شد اما
جز خیر ندیدیم بجوشد ز تنورش..


***********************

علی زمانیان

ندبه خوان با دو چشم تر جمعه
رفت مادر به سمت در جمعه
كوچه را شست،آب و جارو كرد
مثل هرهفته مثل هر جمعه
سر كوچه نشست تا خود ظهر
تا بیایى تو از سفر جمعه
چهل و چند سال منتظر است
آه!بس نیست اینقدر جمعه؟

تشنه ام اى همیشه رود بیا
مادرم تا نرفته زود بیا

چشم در راه شنبه تا جمعه
مى كشد آه شنبه تا جمعه
مادرم سفرۀ اباالفضلش
هست در ماه شنبه تا جمعه
بعضى اوقات روضه مى خواند
ناخوداگاه شنبه تا جمعه
عوضش من نمى كنم یادى
از شما گاه شنبه تا جمعه

زودتر آخرین قدم برگرد
دارم از دست مى روم برگرد

خیلى از اهل دردها رفتند
مردهاى نبردها رفتند
چه جوان ها كه بى تو پیر شدند
چقَدَر پیرمردها رفتند
درهمین چندسال خیلى از
جمع مهدیه گردها رفتند

عده اى خوب رو سفید شدند
به امید شما شهید شدند

ما ولى خوب دربه در نشدیم
گریه كردیم خونجگر نشدیم
شرم دارد كه بعد این همه سال
سیصد و سیزده نفر نشدیم
تو خبردار بودى از ماها
ما ولى از تو باخبر نشدیم
زودتر جان مادرت برگرد
تا ازاین روسیاه تر نشدیم

كى شود تا كه با شما باشیم
یك شب جمعه كربلا باشیم

مى شود بشنوى صداى مرا
السلام علیك هاى مرا
ال یاسین جمعه شب هایم
اثرى مى دهى دعاى مرا؟
مى دهى دست پنجره فولاد
رزق و روزى كربلاى مرا
به حساب فرج ذخیره كنید
این همه یا رضا رضاى مرا

بین روضه مرا نبر از یاد
نیمه شب پشت پنجره فولاد



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزاد
[ 9 / 11 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با امام زمان (علیه السلام)

سید محمد میرهاشمی

بهتر از ذکر و ثنای تو چه خواهد بودن ؟
خوش تر از مرگ به پای تو چه خواهد بودن ؟

این کمال است که جان هدیه به جانان گردد
گر شود دل به فدای تو چه خواهد بودن ؟

آنکه را پیک اجل مشتری جانش شد
بهتر از ذبح منای تو چه خواهد بودن ؟

مرغ باغ ملکوتم پر پرواز کجاست ؟
گر زنم پر به هوای تو چه خواهد بودن ؟

آنکه شد مدعی عشق تو ، از خویش گذشت
گر خورد جام بلای تو چه خواهد بودن ؟

صرف یک لحظه ی دیدار تو یک عمر کنم
خوش تر از شهد لقای تو چه خواهد بودن ؟

در دم مرگ مرا اذن سخن گر بدهند
افضل از مدح و ثنای تو چه خواهد بودن ؟

دردمند غم تو بودن و شکوه ، هیهات
درد با یاد شفای تو چه خواهد بودن ؟


*************************

موسی علیمرادی

هرکس به غبار کف پای  تو رسیده
مانند کسی هست که تا عرش پریده

انگار نشسته است خدا را به تماشا
هرکس به تماشای نگاه تو رسیده

با میل به پابوسی آن قامت طوبا
هر سرو خرامان بشود سرو خمیده

هرشب به تمنای وصال قدم تو
جارو شده با مژۀ من صحن دو دیده

تا جلب کنم  دیدۀ صیاد دلم را
در جست گریزم چو غزالی که رمیده

دریا شده غرق دل  آنکس که به دستش
یک قطره  کرم از  سر دست تو چکیده

در عالم زر خاطر من نیست چه دیدم
کاینگونه شده  از سرمن عقل پریده

مست است جهان از سخن شیخ مفیدت
میخانه شده  آن که صدای تو شنیده


*************************


محمد کاظمی نیا

وقف شماست پــاکترین پاکِ مال ما
یعنی همین دو قطره ی اشک زلال ما

مانند کاسه های ترک خورده شد دلم
بی التیام ماند سرانجــــام، بـــــال ما

سیر و سلوک ما همه در خاکساری است
خـــــاک قدوم یــــار شدن شـــد کمال ما

"جولا" * که نیستیم ولـــی تو قبول کن
کی می شود محل بگذاری به حال ما؟

"کنعان به گوش باش که گمگشته میرسد"
افتـــــاده باز هم به ظهور تـــــــــو فال ما

میلاد توست "عیــد بزرگ" قبیله ام
تاویل میشود به تو تحویل سال ما

با یاد تو، نفس بزنم میکنم طلوع
بی یاد تو نفس ندهد جز زوال ما

صیاد نفس پای دلم را به دام برد
کاری بکن برای نجات غـــزال ما

آقا! همیشه بخشش و لطف از بزرگهاست
دستی بـکش به روی دل نونهـــــال ما

می ترسم از نبودن روزی که میرسی
آیــــا که میرسد به ظهورت مجال ما؟

شکر خدا که امشب ما با شما گذشت
پیچیده عـــــطر رد شدنــت در خیال ما

*جولای دزفولی از مرتبطین با حضرت ولی عصر در زمان غیبت کبری



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزاد

برچسب‌ها: اشعار مناجات با امام زمان (علیه السلام)
[ 1 / 9 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با امام زمان(عج)

در موج بلا عاشق خود را نگذاری
این غمزده را در دل دریا نگذاری

هر روز دَهَم وعدۀ دیدار تو بر خویش
امروز دگر وعده به فردا نگذاری

دنبال تو میگردم و بیخود شدم از خود
دیوانۀ خود را به تماشا نگذاری

ما تشنه لب جرعۀ دیدار تو هستیم
داغی به دل تشنه لب ما نگذاری

با دست تهی چشم به الطاف تو دارم
مسكین درت را به تمنا نگذاری

سوگند به زهرا كه كسی جز تو ندارم
یك لحظه مرا بی كس و تنها نگذاری

ره دور و سفر سخت و مرا فرصت كوتاه
بی توشه مرا  روز مبادا نگذاری

تنها گره ما به نگاه تو شود باز
ما را به امید دگران وا نگذاری

هرگاه كنی عزم سفر سوی مدینه
از قافلۀ عشق مرا جا نگذاری

روشن نشود دیدۀ تاریك "وفائی"
بر روی دو چشمش قدمی تا نگذاری

سید هاشم وفایی



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزاد

برچسب‌ها: اشعار مناجات با امام زمان(عج)
[ 14 / 7 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با امام زمان (علیه السلام)

این چنین احساس کردم بین رؤیا بارها
می زنم بوسه به دست و پایت آقا بارها

خواستم تا مهزیارت باشم امّا روز و شب
سبز شد در پیش رو «امّا ـ اگرها» بارها

با چنین وضع وخیم و رو به قبله بودنم
حال و روزم را شدی هر روز جویا بارها

ای طبیبی که به دنبال مریضت می روی
با وجودی که مرا کردی مداوا بارها ...

 کور بودم که تو را نشناختم ، عیب از من است
شد حجاب دیدگانم حب دنیا بارها

این همه گفتی که دور معصیت را خط بکش
من ولیکن کرده ام امروز و فردا بارها

چشم پوشی از گناهان معنی اش این است که
با تغافل می کنی با من مدارا بارها

کشتی اُنس مرا طوفان شهوت غرق کرد
ریخته بار مرا در قعر دریا بارها

جنس نامرغوب بیخ ریش صاحب می شود
آه آقا روی دستم مانده حالا «بارها»

بارهایم را خریدی ای خریدار کریم
مادرت بس که سفارش کرد من را بارها

محمد فردوسي


**********************


اين روزها ديگر كسي ياد شما نيست
ديگر كسي با نام هايت آشنا نيست

مثل گذشته نيست ديگر كارهامان
شبهاي جمعه روي لبهامان دعا نيست

حق با شما بوده اگر خيمه نشيني
اين جا ميان ما براي تو كه جا نيست

نان شب بعضي مهم تر از نماز است
يك عده اي هم كارشان غير از ريا نيست

هر كس همان طوري كه ميخواهد هميشه
گرم و گناه و ... در دلش ترس از خدا نيست

ديگر گذشت آن هفته هاي جمكراني
ديگر سه شنبه هاي هفته با صفا نيست

در بند نفس خود گرفتاريم از بس
كه لحظه هامان از گرفتاري جدا نيست

 محمد حسن بيات لو

**********************

آقا نگاهم مانده بر در تا بيايي
از جاده هاي روشن فردا بيايي

گرچه سراپاي وجودم از سياهيست
دارم اميد آن كه با من را(ه) بيايي

دوري تو بغضي نشانده در گلويم
اي كاش ميشد يا بميرم يا بيايي

ديشب دعا كردم براي ديدن تو
و يك غزل گفتم رديفش با بيايي

امشب دخيلم بر دو دستان ابالفضل
شايد ميان روضه ي سقا بيايي

در انتظار تو تمام لحظه ها را
آقا نگاهم مانده بر در تا بيايي

محمد حسن بيات لو



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزاد

برچسب‌ها: اشعار مناجات با امام زمان (علیه السلام)
[ 16 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با امام زمان (علیه السلام)


این چنین احساس کردم بین رؤیا بارها
می زنم بوسه به دست و پایت آقا بارها

خواستم تا مهزیارت باشم امّا روز و شب
سبز شد در پیش رو «امّا ـ اگرها» بارها

با چنین وضع وخیم و رو به قبله بودنم
حال و روزم را شدی هر روز جویا بارها

ای طبیبی که به دنبال مریضت می روی
با وجودی که مرا کردی مداوا بارها ...

... کور بودم که تو را نشناختم ، عیب از من است
شد حجاب دیدگانم حب دنیا بارها

این همه گفتی که دور معصیت را خط بکش
من ولیکن کرده ام امروز و فردا بارها

چشم پوشی از گناهان معنی اش این است که
با تغافل می کنی با من مدارا بارها

کشتی اُنس مرا طوفان شهوت غرق کرد
ریخته بار مرا در قعر دریا بارها

جنس نامرغوب بیخ ریش صاحب می شود
آه آقا روی دستم مانده حالا «بارها»

بارهایم را خریدی ای خریدار کریم
مادرت بس که سفارش کرد من را بارها

محمد فردوسی

*********************

بی تو گذشت آن هیجانی که داشتیم
آن عشق پر شرار نهانی که داشتیم

روزیّ ما نبود ببینیم شاه را...
ناکام ماند عمر جوانی که داشتیم

دارد به سمت قبر مرا می کشد کسی...
طی شد بدون یار زمانی که داشتیم

حتی "دعای عهد" مرا با وفا نکرد
سمت گناه رفت، توانی که داشتیم

از بس زبانمان به دعای تو لب نزد
"لکنت گرفت بی تو زبانی که داشتیم"

از بس گناه روی دلم را سیاه کرد
پنهان شد آن عیار عیانی که داشتیم

این گرگ نفس آمد و ما را به خاک زد-
با دوری از حضـور شبانی که داشتیم

بی تو چقدر زندگی ما تباه شد
مرداب شد همین جَرَیانی که داشتیم

با دوری از تو عمر به دردی نمی خورد
آجر شده است لقمه ی نانی که داشتیم

محمد کاظمی نیا



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزاد

برچسب‌ها: اشعار مناجات با امام زمان (علیه السلام)
[ 2 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با امام زمان(علیه السلام)

      به من عاجز و بیچاره کمک کن آقا
      بین دنیا شدم آواره کمک کن آقا
      
      ناگزیر از همه جا آمده ام خانه تو
      رحم کن بر من بیچاره کمک کن آقا
      
      لحظه ای گرکه رهایم بکنی می افتم
      به من غم زده همواره  کمک کن  آقا
      
      آمدم تا به ابد سائل لطفت باشم
      به من این مرتبه یک باره کمک کن آقا
      
      زحمتم گردن چشمان  حسین  افتاده
      پس به آن مصحف صد پاره  کمک کن آقا
      
      قسمی میدهمت تا نتوانی نخریم
     به همان صاحب گهواره کمک کن آقا
      
      موسی علیمرادی



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزادمناجات با امام زمان(ع)

برچسب‌ها: اشعار مناجات با امام زمان(علیه السلام)
[ 27 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با امام زمان(عج)

نايي براي ناله زهجران نمانده است
اصلاً در اين فراق به تن جان نمانده است

من هر چه چوب مي خورم از دوري شماست
در اين دل جنون زده سامان نمانده است

بي تو به آخر خط دنيا رسيده ايم
چيزي دگر به نقطه پايان نمانده است

بي تو خزاني است تمام فصول سال
شوقي براي بارش باران نمانده است

هر جا نسيمي از سر زلفت رسيده است
ردي ز پاي قلب پريشان نمانده است

ديگر بس است اين همه دوري ز آفتاب
آقا بيا که فرصت جبران نمانده است

هر کس براي تو ز جهان دست شسته است
سوگند مي خورد که پشيمان نمانده است

تا قلب مهربان تو راضي شود ز من
راهي به غير ذکر "حسين جان" نمانده است

امير حسين حيدري

**************************

بي تو يک روز نشد خوب به فردا برسد
يا دعا از سر سجاده به بالا برسد

زندگي سخت نفس مي کشد اينجا بي تو
کي به اخر نفس اين شب يلدا برسد

چشم باران زده کوچه به راه است هنوز
کاش آهنگ قدم هات به اينجا برسد

حسرت يخ زده پنجره ها را درياب
تا به گرماي دمت فصل تماشا برسد

سيزده قرن زمين چشم به راهت مانده
نکند کار دوباره به اگر ها برسد

درد ديرينه يک قوم تو را مي خواند
با تو اين زخم قديمي به مداوا برسد

اگر از عمر جهان ثانيه اي باقي بود
بايد ان ثانيه حرف تو به دنيا برسد

شجره نامه ما مثل سحر معلوم است
چون به سر سبزي سرشاخه طوبي برسد

حسن کردي

مهدی وحیدی



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزاد

برچسب‌ها: اشعار مناجات با امام زمان(عج)
[ 19 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با امام زمان(عج) در ماه مبارک رمضان

     بی تو یک روز نشدخوب به فردا برسد
      یا دعا از سرِ سجاده به بالا برسد
      
      زندگی سخت نفس می کشد اینجا بی تو
      کی به آخر نفس این شب یلدا برسد
      
      چشم باران زده کوچه به راه است هنوز
      کاش آهنگ قدم هات به اینجا برسد
      
      حسرت یخ زده پنجره ها را دریاب
      تا به گرمای دمت فصل تماشا برسد
      
      سیزده قرن زمین چشم به راهت مانده
      نکند کار دوباره به اگر ها برسد
      
      درد دیرینه یک قوم تو را می خواند
      با تو این زخم قدیمی به مداوا برسد
      
      اگر از عمر جهان ثانیه ای باقی بود
      باید آن ثانیه حرف تو به دنیا برسد
      
      شجره نامه ما مثل سحر معلوم است
      چون به سر سبزی سر شاخه طوبی برسد
      
      حسن کردی



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزاد

برچسب‌ها: اشعار مناجات با امام زمان(عج) در ماه مبارک رمضان مهدی وحیدی
[ 10 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)

بی تو گذشت آن هیجانی که داشتیم
آن عشق پر شرار نهانی که داشتیم

روزیّ ما نبود ببینیم شاه را...
ناکام ماند عمر جوانی که داشتیم

دارد به سمت قبر مرا می کشد کسی...
طی شد بــــدون یار زمانی که داشتیم

حتی "دعای عهد" مرا با وفا نکرد
سمت گنــاه رفت، توانی که داشتیم

از بس زبانمان به دعـــای تو لب نزد
"لکنت گرفت بی تو زبانی که داشتیم"

از بس گناه روی دلم را سیــاه کرد
پنهان شد آن عیار عیانی که داشتیم

این گرگ نفس آمد و ما را به خاک زد
با دوری از حضــــور شبانی که داشتیم

بی تو چقـــــدر زندگی ما تبـــاه شد
مرداب شد همین جَرَیانی که داشتیم

با دوری از تو عمر به دردی نمی خورد
آجـــر شده است لقمه ی نانی که داشتیم

محمد کاظمی نیا

 



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزاد

برچسب‌ها: امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) مهدی وحیدی
[ 30 / 3 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) - ایام بعد از نیمه شعبان

    

      خدا کند که در و تخته ای به هم بخورد
      و یا جرقه ی عشق تو بر سرم بخورد
      
      تویی که در همه دنیا زبانزدی آقا
      گذشت نیمه ی شعبان نیامدی آقا
      
      من انتظار تو را می کشم بیا، برگرد
      ز دست می روم آقا تو رو خدا برگرد
      
      اگر بدانی از این درد ها چه دل، تنگ است
      کبوترم که بدون تو سهم من سنگ است
      
      بیا که بی تو جهان فقر مطلق است انگار
      بیا که کفر، بدون تو بر حق است انگار
      
      بیا که حرمت آینه ها شکستنی است
      در این زمانه که شیطان برادر تنی است
      
      چقدر بی تو بخوانم «متی ترانا» را
      ببین که تا به کجا کشیده ای ما را
      
      نگو نشستن با تو به من نمی آید
      و یا که کرب و بلایی شدن نمی آید
      
      شمیم بوی تو را می کنم هنوز احساس
      تویی که رفته نگاهت به حضرت عباس
       
      اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در 27/03/93

*******************

      رسد ز نم نم گریه صدای آمدنت
      به اشک دیده بخوانم دعای آمدنت
      
      گذشت نیمه شعبان و من عوض نشدم
      چه کار کرده دل من برای آمدنت
      
      چه دیده ها که به راهت سپید شد
      چه گریه دار شده ماجرای آمدنت
      
      تو خواستی که بیایی سری به ما بزنی
      ولی نبود محیا فضای آمدنت
      
      در آن میان که بوی گناه می آید
      نباشد ای پسر نور جای آمدنت
      
      اگر چه شیعه کند پیشه راه تقوی را
      دعا و گریه شود ره گشای آمدنت
      
      سلام ما به شهیدان که با تن بی سر
      چه عاشقانه نشستند پای آمدنت
      
      تقاص سیلی نامرد به کوچه می گیری
      در ابتدای ظهور و ابتدای آمدنت
      
      چه می شود که بگیریم سر به روی دست
      شویم همسفر کربلای آمدنت

  اجرا شده توسط حاج منصور ارضی



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزادامام زمان(عج) - مناسبت ها

برچسب‌ها: اشعار امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) - ایام بعد از نیمه شعبان مهدی وحیدی
[ 29 / 3 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

امام زمان (علیه السلام)

       چندي به انتظار تو حسرت كشيده ايم
      دور از نگار حوصله اي سر رسيده ايم

      هفته به هفته مي گذرد بي حضور تو
      از جمعه هاي بي تو كه خيري نديده ايم

      پيدا نمي كني ز دل ما فقير تر
      از ما عيادتي كه دل از كف رهيده ايم

      صدشكر در تلاطم اماج معصيت
      در ساحل قنوت تو سكني گزيده ايم

      قسمت نشد كه حاجي بيت خدا شويم
      شكر خدا به مجلس آقا رسيده ايم

      بسيار روضه از غم ارباب خوانده اند
      اما هنوز كرببلا را نديده ايم

      احسان محسني فر



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزادامام زمان(عج) - مناسبت ها

برچسب‌ها: امام زمان (علیه السلام) مهدی وحیدی
[ 29 / 3 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)

      این چنین بر دلم افتاد ... به امّید خدا ...
  ... غم نخور ... می رسد امداد به امّید خدا

      چه قدَر عقده در این سینه ی ما جمع شده
      عقده ها می شود آزاد به امّید خدا

      دل ما که به خدا تنگ شده، منتظریم
      تا که از ما بکند یاد به امّید خدا

      با دعای «فرج» و «ندبه» ی او مأنوسیم
      کِی اثر می کند «اوراد» به امّید خدا ؟

      باید از گندم بد بوی گنه دور شوم
      تا شوم یار قلمداد به امّید خدا

      گِره از کار گِره خورده ی ما باز شود
      فرصتی می شود ایجاد به امّید خدا ...

  ... که به دست پسر فاطمه بوسه بزنیم
      یک به یک با همه اولاد به امّید خدا

      خبر آمدنش را همه جا پخش کنید
      می رسد لحظه ی میعاد به امّید خدا

      منتقم می رسد و روز ظهورش حتماً
      می شود فاطمه دلشاد به امّید خدا

      حرم خاکی خورشید و قمرهای بقیع
      عاقبت می شود آباد به امّید خدا

      مثل مشهد وسط صحن بقیع نصب کنیم ...
  ... دو سه تا پنجره فولاد به امّید خدا

      لذتی دارد عجب تا که به ما می گوید:
      آفرین! دست مریزاد! .... به امّید خدا ...

  .... وعده ی بعدی ما «شارع بین الحرمین»
      دم بگیریم همه با «لک لبّیک حسین»

محمد فردوسی

***********************


      هر چند که ما را نوشتند از گداها
      اصلاً نمی آید گدا بودن به ماها

      ما روسیاهان ارزش خاصی نداریم
      ماها کجا و نوکری دلرباها؟!

      ما هر چه قدر اصرار کردیم او نیامد
      اصلاً چه شد «آقا بیا آقا بیا» ها؟!

      ماها که هیچ ... این خوب ها در انتظارند
      کی می رسد روز وصال آشناها؟!

      از دوریش بدجور حال ما خراب است
      رونق گرفته باز هم دارالشفاها

      من که بدم پس دیدنش روزی من نیست
      ای خوش به حال خوب ها ... حاجت رواها

      باشد درست ... آقای ما خیلی کریم است
      امّا دگر تا کی گنه؟ تا کی خطاها؟

      طبق احادیث رسیده ... ناظر ماست
      بد نیست پیشش ذرّه ای شرم و حیاها

      از بس که بر اعمال بد اصرار داریم
      رنگی ندارد پیش او دیگر حناها!

      یک راه حل باقی است آن هم نام زهراست
      نامی که باشد از تبار کیمیاها

محمد فردوسی

***********************

      مولای جمعه های معطر بیا بیا
      خورشید نسل های مطهر بیا بیا

      ما دل به جذبه های نگاه تو بسته ایم
      تکرار عشق های مکرر بیا بیا

      ای وارث تمام مواریث انبیا
      سوگند بر عبای پیمبر بیا بیا

      قرآن پاره پاره ی ما روی خاک هاست
      آقا به دست بسته ی حیدر بیا بیا

      باران بیار...آب بیاور خودت بریز
      بر شعله های سرکش این در...بیا بیا

      تا که بیاوری کمی از خاک کربلا
      مرهم برای پهلوی مادر بیا بیا

      شاید که تشت پر شده از لخته های درد
      برداری از مقابل خواهر بیا بیا

      تا پس زنی به دست خود این خون داغ را
      از روی حلق تشنه ی اصغر بیا بیا

      تا شستشو دهی مگر ای اشک مهربان
      خونِ سر شکسته ی اکبر بیا بیا

      آقا! عمو که مشک ندارد شما مگر
      مشکی بیاری از شط کوثر بیا بیا

      آقای من بلند کن از خاک عمه را
      تا کم ببوسد این تن بی سر بیا بیا

      آقا چقدر منتظرت صبح و ظهر و شب
      آقا چقدر دیده ی ما تر؟...بیا بیا

      آقا فدای چشم پر از غربت شما
      هر چه شکست بال کبوتر بیا بیا

      آقا فدای شما هر چه داده ایم
      دریا دلان تشنه ی پرپر بیا بیا

ایوب پرندآور

 

مهدی وحیدی



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزاد

برچسب‌ها: اشعار امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) مهدی وحیدی
[ 24 / 11 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)

در حسرت شب های حضورت هستیم
در خلوت خود فکر عبورت هستیم
هر جمعه پس از ندبه فقط می گوییم
ما منتظر صبح ظهورت هستیم

****
آرامش شب دوباره بر می گردد
خورشید سحر سواره بر می گردد
با سیصد و سیزده طلوعی دیگر
آن صبح پر از ستاره بر می گردد

****
خدا کند که شبی اشک یارمان باشد
نگاه حضرت باران، قرارمان باشد

برای آتش هجران کمی ببارد اشک
زمان، زمان ظهور نگارمان باشد

دو قطره اشکِ روان هم برایمان کافیست
سند برای رهایی ز نارمان باشد

خدا کند که به پایان رسد خزان دیگر
شمیم عطر قدومش بهارمان باشد

خدا کند سحری در میان رؤیاها
برای لحظه ای آقا کنارمان باشد

برایمان، کمی از روضه مگو گوید
که مرهمی به دل و حال زارمان باشد

میان خلوت شب بعدِ ذکر ثارالله
دعا برای فرج ،خیر کارمان باشد

خدا کند که انَاالمهدیَش رسد بر گوش
وَ مُهر خاتمه انتظارمان باشد

 محمدمهدی عبدالهی



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزاد

برچسب‌ها: اشعار امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) مهدی وحیدی
[ 1 / 11 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان (عج)


      بوی ظهور می رسد از کوچه های ما
      نزدیک تر شده به اجابت دعای ما
      
      دیگر دو بال آرزویمان شکسته است
      از انتظار پر شده حال و هوای ما
      
      این هفته هم سه شنبه شب جمکران گذشت
      پاسخ نداشت این همه ، آقا بیای ما
      
      ما از ندیدنت به خدا شکوه می کنیم
      ای امتداد هرشب یا ربنای ما
      
      دیگر به آخر خط دوری رسیده ایم
      ای انتهای غیبت تو ابتدای ما
      
      این پنج روزه نوبت ما ، کاش با تو بود
      بر روی رد پای تو می بود پای ما
      
      یک جمعه گریه های تو را درک می کنیم
      عجل ، امام منتقم کربلای ما
      
      علی ناظمی



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزاد

برچسب‌ها: اشعار امام زمان (عج) مهدی وحیدی
[ 21 / 8 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

امام زمان (عج)


آقای من تنها در این دور و زمانه
 بار فراقت میکشم بر روی شانه

 کاری زدستم برنمی آید...ببخشید
جز اینکه صبح جمعه میگیرم بهانه

آقا اجازه می دهی تاکه بگویم...
...حرف دل خود را به شکل عامیانه

مانند اجدادت، تو هم خیلی غریبی
دیگر ندارد شهر ما از تو نشانه

خیمه نشین ؛مانند آن خانه نشینی...
...که بسته شد دست غیورش ظالمانه 

هرکس به فکر زندگی و رشدخویش است
فکر سال و دخل و خرج سالیانه

کاری به کار تو ندارد آنکسی که
از حرص و آز افتاده بین دام و دانه 

جای دعا و پند و اندرز و روایت
گردیده گوش ما همه پر از ترانه

پیداست آقا،جای عکس جمکرانت
تصویر نامحرم روی دیوار خانه

اینجا فقط با هیزم دنیا و شهوت
از هر وجودی میکشد آتش، زبانه

دنیا پرستی باعث آن شد بماند
بر بازوی زهرا نشان تازیانه

باید مراقب بود، شیطان در کمین است
میپاشد او بذر گنه را دانه دانه

بااین بدی و بی وفایی دارم اکنون
از پیشگاهت التماسی عاجزانه 

آقا، دعا کن در مسیر تو بمانم
با لطف تو باشم گدای آستانه

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در 29مرداد92



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزاد

برچسب‌ها: امام زمان (عج) مهدی وحیدی
[ 6 / 6 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان(ع)

 

ما را به یک کلاف نخ آقا قبول کن
یـا ایّهـا العــزیز! أبانـا! قــبول کن

آهی در این بساط به غیر از امید نیست
یـا نـاامیدمــان ننـمـا یـا، قـبـول کن

از یـاد بـرده ایم شمـا را پـدر! ولی
این کودک فراری خود را قبول کن

رسم کریم نیست که گلچین کند، کریم!
مـا را سَـوا نکـرده و یک جـا قـبول کن

گر بی نوا و پست و حقیریم و رو سیاه
اما به جــان حضرت زهـرا قبـول کن

مجید لشکری

*********************

پنهان نموده چهره ز ما آه می کشی
تا کی ز آه پرده بر این ماه می کشی؟

دیگر خدا ز قهر نگاهم نمی کند
وقتی گناه می کنم و آه می کشی

آهی که مانده در دل تو از گناه من
پنهان نموده از من و در چاه می کشی

چاهی به قدر آه تو مولا عمیق نیست
ناچار آه نیمه و کوتاه می کشی

کوتاه می کند شب دلتنگی مرا
دستی که بر سرم ز وفا گاه می کشی

گاهی که  سرکشی کنم از تو دل مرا
با یک نگاه، باز به همراه می کشی

 حسن بیاتانی

*********************

 

 

رسیده‌ام به چه جایی... کسی چه می‌داند
رفـیــق گـریـه کجایی؟ کـسی چـه می‌دانــد

 

میـان مـایی و با مـا غـریبه‌ای ...افسوس
چه غفلتی! چه بلایی! کسی چه می‌داند

تـمـام روز و شبـت را همـیشه تنهایی
«اسیر ثانیه‌هایی» کسی چه می‌داند

بـرای مـردم شهـری کـه با تو بد کردند
چگونه گرم دعایی؟ کسی چه می‌داند

تـو خـود بـرای ظـهـورت مـصـمـّـمی اما
نمی‌شود که بیایی کسی چه می‌داند

کـسی اگر چه نداند خدا که می‌داند
فقط معطل مایی کسی چه می‌داند

اگـر صحـابـه نباشد فـرج که زوری نیست...
تو جمعه جمعه می‌آیی کسی چه می‌داند

کاظم بهمنی



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزاد

برچسب‌ها: اشعار امام زمان(ع) مهدی وحیدی
[ 22 / 5 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

امام زمان (عج)

اشعار استاد لطیفیان

یك شب بیا ستاره بریزم به پای تو
      ای آفتاب من همه چیزم فدای تو

      یك شب بیا به ما برسد ای اذان صبح
      از پشت بام مسجد كوفه صدای تو

      ما مدتی است خانه تكانی نكرده ایم
      شرمنده ایم در دل ما نیست جای تو

      غیر از همین دو قطره اشكی كه مانده بود
      چیزی نداشتم كه بیارم برای تو

      از روزهای هفته سه شنبه برای من
      شبهای پنجشنبه و جمعه برای تو

      روزی به خاطر سفر جمكران من
      روزی به خاطر سفر كربلای تو


  **************
       
      هر سحر منتظر یار نباشم چه کنم؟
      من اگر منتظر یار نباشم چه کنم؟

      گریه بر درد فراق تو نکردن سخت است
      خون جگر از غمت ای یار نباشم چه کنم؟

      عده ای بر سر آنند اسیرت نشوند
      من بر آنم که گرفتار نباشم چه کنم؟

      تو چه کردی که من از خواب و خوراک افتادم
      راستی راستی بیمار نباشم چه کنم؟

      چهارده بار خدا عاشق تو شد من اگر
      عاشق روی تو یک بار نباشم چه کنم؟

      ابرویت تیغ مصری ست که جان می طلبد
      به طلبکار بدهکار نباشم چه کنم؟

      خواستم نام مرا هم بنویسند همین
      سر بازار خریدار نباشم چه کنم؟

      من اگر مثل تو هر صبح و غروبی آقا
      فکر بین در و دیوار نباشم چه کنم؟

   **************

     وقتی که اشک نیست شبی را سحر کنیم
      باید که التماس به خون جگر کنیم

      ما در فراق خون جگر می خوریم و بس
      اصلا حلال نیست که کار دگر کنیم

      وقتی طواف گرد تو را دور می زنم
      پروانه نیستیم طواف حَجَر کنیم

      ما بار خویش بسته و آماده ی توایم
      کافیست تا اشاره کنی و سفر کنیم

      دوری تو خسارت ما را زیاد کرد
      راضی مشو که بیشتر از این ضرر کنیم

      ما را مران ز خویش که عهد بسته ایم
      تا خویش را به پات گرفتار تر کنیم

      تو باز هم به رسم خودت می کنی کرم
      هر چند اشتباهی از اینجا گذر کنیم

      ای آفتاب، اول صبح ظهور تو
      ما می رویم فاطمه را باخبر کنیم

   **************

     نوشته اند دلم را برای خون جگری
      بدون گریه زمانه نمی شود سپری

      نیازمند تکامل به گریه محتاج است
      درخت آب ندیده نمی دهد ثمری

      دو فیض، توشۀ راه سلوک عاشق هست
      توسل سحری و عنایت سحری

      هزار نافله خواندن چه فایده دارد
      اگر نداشته باشد به عاشقان نظری

      به هر دری که زدم باز پشت در ماندم
      بس است در زدن من، بس است در به دری

      برای بنده خریدن بیا سر بازار
      چه خوب می شود این مرتبه مرا بخری

      بدون تو چه بلاها که بر سرم آمد
      چه حاجت است به گفتن، خودت که با خبری

      همیشه خیر قنوت تو می رسد به همه
      اگر چه نام مرا در نوافلت نبری

      خودت برای ظهورت دعا کن و برگرد
      دعای من به خودم هم نمی کند اثری

      یگانه منتقم خون کربلا برگرد
      قسم به عمۀ مظلومه ات بیا برگرد

  **************
      
    مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
      گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا

      کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
      قطره شدم که راهی دریا کنی مرا

      پیش طبیب آمده‌ام، درد می‌کشم
      شاید قرار نیست مداوا کنی مرا

      من آمدم که این گره ها وا شود همین!
      اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا

      حالا که فکر آخرتم را نمی کنم
      حق می دهم که بندۀ دنیا کنی مرا

      من، سال هاست میوۀ خوبی نداده‌ام
      وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا

      آقا برای تو نه! برای خودم بد است
      هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا

      من گم شدم ؛ تو آینه‌ای گم نمی‌شوی
      وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا

      این بار با نگاه کریمانه‌ات ببین
      شاید غلام خانۀ زهرا کنی مرا

   **************
   
     غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
      از شما دور شدن زار شدن هم دارد

      هر که از چشم بیفتاد محلش ندهند
      عبد آلوده شدن خار شدن هم دارد

      عیب از ماست که هر صبح نمی بینیمت
      چشم بیمار شده تار شدن هم دارد

      همه با درد به دنبال طبیبی هستیم
      دوری از کوی تو بیمار شدن هم دارد

      ای طبیب همه انگار دلت با ما نیست
      بد شدن حس دل آزار شدن هم دارد

      آنقدر حرف در این سینه ی ما جمع شده
      این همه عقده تلنبار شدن هم دارد

      از کریمان فقرا جود و کرم می خواهند
      لطف بسیار طلبکار شدن هم دارد

      نکند منتظر مردن مایی آقا ؟!
      این بدی مانع دیدار شدن هم دارد

      ما اسیریم اسیر غم دنیا هستیم
      غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد

  **************

      پائیز شد فصل بهاری که به من دادند
      طی شد تمام روزگاری که به من دادند

      خورشید پیشم هست اما من نمی بینم
      نفرین به این چشمان تاری که به من دادند

      یعقوب نابینای راه یوسفم کرده
      این گریه ی بی اختیاری که به من دادند

      از بس نیامد که زمان رفتنم آمد
      این گونه سر شد انتظاری که به من دادند

      پایان کار "من" به وصل "او" نینجامید
      آخر چه شد قول و قراری که به من دادند

      ای جاده ها! ای جمعه ها! ای مردم دنیا
      کو وعدۀ آن تکسواری که به من دادند؟

      من آرزوی دیدنش را می برم، شاید...
      ...گاهی بیاید تا مزاری که به من دادند
       ***
      حالا زمستان است و من در گور خوابیدم
      خورشید من! این خانه تاریکِ به من دادند

  **************

      عمن از نوادگان اویسم که سال ها
      پا می کشند از جریانم وصال ها

      بال و پرم به درد پریدن نمی خورد
      بالا نمی برند مرا این وبال ها

      با احتمال آمدنت گریه می کنم
      یعقوب کرده اند مرا احتمال ها

      پیراهنت کجاست که بینایمان کنی
      خیری ندیده ام از این دستمال ها

      وقت رسیدن تو زمان رسیدن است
      خیلی نشسته اند به پای تو کال ها

      دیشب تفألّی زده ام راحتم نکرد
      ناراحتم به جان تو از دست فال ها

      این گریه های نیمۀ شعبان چه فایده
      امسال نیز مثل تمامی سال ها...

  **************

      من گریه می‌ریزم به پای جاده‌ات، تا
      آئینه کاری کرده باشم مقدمت را

     اوّل ضمیر غائب مفرد کجائی؟
      ای پاسخ آدینه‌های پر معمّا

      بی تو سرودیم آن چه باید می‌سرودیم
      یعنی در آوردیم بابای غزل را

      حتمّیِ بی چون و چرای سبز برگرد...
      راحت شویم از دست اما و اگرها

      آب و هوای خیمۀ سبزت چگونه است؟
      این جا گهی سرد است و گاهی نیست گرما

      بهر ظهور امروز هم روز بدی نیست
      ای تک سوار جاده‌های رو به فردا

      آقا، صدای پای سبز مرکب توست
      تنها جواب این‌ همه «می‌آید آیا؟»

      یک جمعه می‌بینید نگاهِ شرقیِ من
      خورشید پیدا می‌شود از غرب دنیا

      آقا نماز جمعه‌ی این هفته با تو
      پای برهنه آمدن تا کوفه با ما

  **************

     نشد بال های مرا واکنی
      مرا راهی آسمان ها کنی

      ‏نشد مثل مجنون بادیه گرد
      مرا خانه بر دوش لیلا کنی

      ‏نشد بعد توحید لب هایتان
      مرا در قنوت شبت جا کنی

      ‏بگیری نفس های این مرده را
      بگیری و کار مسیحا کنی

      ‏توقع ندارم که بنشینی و
      گنهکاریم را تماشا کنی

      ‏دل ما از اول ثباتی نداشت
      تو حق داری امروز و فردا کنی

      ‏تو عین ظهوری و من غایبم
      دلم را تو باید که پیدا کنی


      ‏بیا تاکه با انتخاب خودت
      تمام مرا ملک زهرا کنی

   **************

      سال های پیش بال آسمانی داشتیم
      بال پرواز کران تا بی کرانی داشتیم

      میوه بودیم و سر سال استفاده می شدیم
      چون که بالای سر خود باغبانی داشتیم

      چار فصل موی ما برف زمستانی نداشت
      پیر هم بودیم اگر رنگ جوانی داشتیم

      روزها گردی اگر بر روی دل ها می نشست
      شب که می شد سنت خانه تکانی داشتیم

      مثل شیر مادرانِ ما حلال و پاک بود
      در میان سفره ها گر لقمه نانی داشتیم

      نذری روز ظهور مهدی موعودمان
      صبح ها، چله به چله، عهد خوانی داشتیم

      صبح جمعه پیشواز تک سوار فاطمه
      روی پشت بام ها صوت اذانی داشتیم

      گاه گاهی جمعه ها اهل زیارت می شدیم
      گاه گاهی میل سجده، جمکرانی داشتیم

      ثانیه ثانیه هامان پای آقا می گذشت
      آی مردم! یک زمان، صاحب زمانی داشتیم

      پر نداریم و دل بپّر نداریم و فقط
      یادمان باشد که این ها را زمانی داشتیم

  **************

      ه وقت ها كه برایت دعا نكرده دلم
      چه نذرها كه برای شما نكرده دلم

      چقدر نام مرا در نوافلت بردی
      ولی به هیچ كدام اعتنا نكرده دلم

      عجیب نیست دلم را گناه پرُ كرده است
      دری به سمت مناجات وا نكرده دلم

      مسافر سحر جاده های سجاده
      بگیر دست مرا تا خدا نکرده دلم

      نیفتد از قلم رو به آسمانی ها
      به جرم كفشِ سلوكی كه پا نكرده دلم

      درست یاد ندارم كه چندمین روز است
      كه حقِ چشم خودم را ادا نكرده دلم

  **************

    تو می شوی مسیح كه بیمار نیستم
      دیگر از این به بعد گرفتار نیستم

      از نان دست رنج خودم لقمه می خورم
      شغلم"گدایی"است نه بیكار نیستم

      با هر گدا كریم شدن، عادت شماست
      ورنه من از شما كه طلبكار نیستم

      هستِ من از گدا شدنم آب می خورد
      وقتی فقیر نیستم انگار نیستم

      دیدی اگر كبوتر دیوار تو شدم
      بالم شكسته بود نه سربار نیستم!

      از این به بعد قول بده عاشقم كنی
      با من كه باشد عشق نگهدار نیستم

      حالا اگر كلاف بدست آمدم فقط
      بازار گرمی است خریدار نیستم

      از چه جواب نامه ی ما را نمی دهی
      چندین شب است!! از تو خبر دار نیستم

      گاهی برای آمدنت گریه می كنم
      آنقدر هم به جان تو بی عار نیستم

  **************

      عپایان شب های بلند انتظاری
      آیا برای آمدن میلی نداری؟

      من نذر کردم خاک بایت را ببوسم
      آیا سر این بنده منت می گذاری؟

      من قبل از این ها این همه ویران نبودم
      آباد بود این خانۀ ما روزگاری

      من دل ندادم تا که روزی پس بگیرم
      می خواستم پیشت بماند یادگاری

      تا این که دل ها بوی سجاده بگیرند
      باید بیایی و کمی تربت بیاری

  ‏یک روز می آیی و تا روز قیامت
      ما را به آقای محرم می سپاری

      یک هفته دیگر دل آواره من
      باید بسازد با فقیری با نداری

  **************

     برگرد ای توسل شب زنده دارها
      پایان بده به گریۀ چشم انتظارها

      از یک خروش نالۀ عشاق کوی تو
      حاجت روا شوند هزاران هزارها

      یک بار نیز پشت سرت را نگاه کن
      دل بسته این پیاده به لطف سوارها

      از درد بی حساب فقط داد می زنم
      آیا نمی رسند به تو این هوارها

      ما را به جبر هم که شده سر به زیر کن
      خیری ندیده ایم از این اختیارها

      باید برای دیدن تو "مهزیار" شد
      یعنی گذشتن از همگان "محض یار" ها

      دیگر برای تو صدقه رد نمی کنم
      بیهوده نیست اینکه گره خورده کارها

      یک بار هم مسیر دلم سوی تو نبود
      اما مسیر تو به من افتاد بارها

      شب ها بدون آمدنت صبح می شوند
      برگرد ای توسل شب زنده دارها

      این دست ها به لطف تو ظرف گدایی اند
      یا ایها العزیز تمام ندارها

  **************
      
     از هم، صحبت فرداست قرارِ ما ها
      باز هم، خیر ندیدیم از این فرداها

      چقدر پای همین وعده ی تو پیر شدند
      جگر "مادر ها" موی سر "بابا ها "

      سیزده قرنِ گذشته همه اش فردا بود
      پس چه شد آمدنِ آن نفرِ فردا ها

      سیزده قرن، نفس هایِ زمین پر شده از...
      "پسر فاطمه"ها  ای "پسر زهرا "ها

      سیزده قرن، تو آن جایی و ما این جائیم
      چه کنم راه به آن جا ببرند این جاها

      خُب بگوئید بمیرید اگر قسمت نیست
      دیدن یک نفر از... یک نفر از آقاها

      باز کُرسی زمستانی ما گرم نشد
      باز هم سرد گذشتند، شب یلداها

  **************

      ا کدام آبرویی روزشمارش باشیم
      عصـرها منتظر صبح بهارش باشیم

      کاروان سحرش بهـر همه جا دارد
      تا که جا هست، چرا گرد و غبارش باشیم

      سال ها منتظر سیصد و اندی مرداست
      آن قدر مرد نبودیم که یارش باشیم

      گیرم امروز به ما اذن ملاقاتی داد
      مرکبی نیست که راهی دیارش باشیم

      سال ها در پی کار دل ما راه افتاد
      یادمان رفت ولی درپی کارش باشیم

      ما چرا خوب ترین ها به فدای قدمش
      حیف او نیست که ما میثم دارش باشیم

      اگــر آمــد خبــر رفتـن مــا را بدهیــد
      به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم




موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزاد

برچسب‌ها: امام زمان (عج) مهدی وحیدی
[ 7 / 3 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

امام زمان (عج)

اشعار استاد لطیفیان

      باران لحظه های پر از خشکـسالـیَم!
      احساس آبیِ غزلِ احتمالـیَم!

      در این اتاق یک، دو، سه متریم، دلخوشم
      با رنگ آسمانیِ گل های قالـیَم

      تا کی صدای آمدنت طول می کشد؟
      پیغمبر قبیله! امام اهالـیَم!

      دنبال ارتفاعِ خودم آمدم، اگر
      اطراف گیوه های تو در این حوالـیَم

      ای رمز جدول همه ی "جمعه نامه ها "
      تنها جواب آینه های سوالیم!

      یک روز هم اذان تو را پخش می کنند
      از پشت بام حنجره های بلالـیَم

      تو لهجه ی زبان خدایی و من ولی
      از پایه ریزهای زبان های لالیم

      حالا کنار چشم تو لکنت گرفته ام
      من دوستدالمت تو بگو دوست دالیم؟

  **************

     ین هفته هم گذشت تو اما نیامدی
      خورشید خانواده زهرا نیامدی

      از جاده همیشه چشم انتظارها      ‏
      ای آخرین مسافر دنیا نیامدی

      صبحی کنار جاده تو را منتظر شدیم
      ‏اما غروب آمد و آقا نیامدی

      از ناز چشم های تو اصلا بعید نیست
      ‏شاید که آمدی گذر ما نیامدی

      امروزمان که رفت چه خاکی به سرکنیم
      ‏آقای من اگر زد و فردا نیامدی

      فرصت بهانه ای است که پاکیزه تر شویم
      تا روبرویمان نشدی تا نیامدی

      یابن الحسن بیای قنوتم وظیفه است
      دیگر به ما چه آمده ای یا نیامدی

  **************

      ای آخرین توسل سبز دعای ما
      آیا نمی رسد به حضورت صدای ما؟

      شنبه دوباره شنبه دوباره سه نقطه چین
      بی تو چه زود می گذرد هفته های ما

      در این فراق تا که ببینی چه می کشیم
      بگذار چشم های خودت را به جای ما

      موعود خانواده کی از راه می رسی؟
      کی مستجاب می شود "آقا بیای ما" ؟

      کی می شود بیایی و از پشت ابرها
      خورشید های تازه بیاری برای ما

      آقا اگر نیایی و بالی نیاوری
      از دست می رود سفر کربلای ما

  **************       
     امروز آقا بی تو جور دیگری بود
      حتی نگاه یاس ها نیلوفری بود

      خورشید مثل پنج شنبه پا نمی شد
      انگار بین رختخوابش بستری بود

      بر شانه های شمع ها در اول صبح
      تابوت یك پروانه‌ی خاكستری بود

      وضعیت آب و هوا مثل همیشه
      مثل هوای جمعه‌ی پشت سری بود

      اینكه غروب است و كمی بارانیم، نه
      از اوّلش هم روز گریه آوری بود

      در چشم هایم، التماس آخرینم
      ما را به سمت "چشم هایت می بری" بود

      این سال هشتاد و چهار شمسی ما
      آقا چه می شد سالِ خورشیدی‌تری بود

  **************

      اگر چه طبیبی و دوا درست می کنی
      گهی برای خیر ما بلا درست می کنی

      از این طرف همیشه بارها خراب می کنم
      از آنطرف همیشه بارها درست می کنی

      اگرچه من خجل شدم اگر چه سنگ دل شدم
      تو از همین سنگ هم طلا درست می کنی

      من از گناه خسته ام از اشتباه خسته ام
      بجان مادرت بگو مرا درست می کنی؟

      گدای آستانه ات شدن به دست ما نبود
      تو با کریمی خودت گدا درست می کنی

      کنار تو غریبه های شهر نیز راحتند
      تویی که از غریبه آشنا درست می کنی

      اگر بناست بعد از این مرا خراب تر کنی
      از اول این خراب را چرا درست می کنی؟

      از این دلی که سالهاست بندگی نکرده است
      فقط تویی که بنده ی خدا درست می کنی

      تو یک غروب می رسی وگنبد بقیع را
      شبیه گنبد امام رضا درست می کنی

  **************

      مزرعه ی عاشقان به بار می آید
      گریه ی ما یک زمان به کار می آید

      این دل پاییزیم علامت خوبی است
      بعد خزان نوبت بهار می آید

      پای برهنه کنار جاده نشستم
      منتظرم یعنی آن سوار می آید؟

      اهل کرم بر فقیر سخت نگیرند
      مطمئنم با دلم کنار می آید

      حرف بزرگان ما دو تا شدنی نیست
      او که بگوید سر قرار می آید

      بافتن شعر ما به خاطر یار است
      خب چه بگوییم به جای (یار می آید)؟

  **************

      ما منتظریم از سفر برگردی
      یکروز شبیه رهگذر بر گردی

      با کاسه آب و مجمری از اسپند
      ما آمده ایم پشت در برگردی

      وقتی سر شب که رفتنت را دیدیم
      گفتیم نمی شود سحر برگردی

      ما منتظر تو ایم آقا نکند
      یک جمعه غروب بی خبر برگردی

      من گوشه نشین کوچۀ بر گشتم
      ای کاش که از همین گذر برگردی

      پرواز نمی کنیم از اینجا باید
      در فصل نبود بال  و پر بر گردی

      وقتش نرسیده است ای مرد ظهور
      با سیصد و سیزده نفر بر گردی؟!

  **************

      خوب است که عاشق جگری داشته باشد
      آشفتگی بیشتری داشته باشد

      حاجات بهانه است که ما اشک بریزیم
      خوب است گدا چشم تری داشته باشد

      پرواز من این است که یک کنج بیفتم
      این بال بعید است پری داشته باشد

      ای یار سفر کرده نگاه پر لطفت
      وقتش شده بر ما نظری داشته باشد

      گر سنگ دلم باز تعلق به تو دارم
      هر کعبه ای باید حجری داشته باشد

      سر می زنم آنقدر به در تا بگشایی
      خوب است گدا هم هنری داشته باشد

      تو سمت گدا پشت کنی بهتر از این است
      که چشم به دست دگری داشته باشد

      از دور خودت دور مکن چند گدا را
      خوب است که شه دور و بری داشته باشد

      قبل از سفر آخرت ای دوست دلم را
      بگذار به سویت سفری داشته باشد

      انگار بنا نیست ببینم تو را .... پس
      بگذار دلم یک خبری داشته باشد

  **************



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزاد

برچسب‌ها: امام زمان (عج) مهدی وحیدی
[ 7 / 3 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف)

اشعار ارسالي از دوست بزرگوارم جناب استاد مرتضي شاهمندي ازاصفهان

    عمر خود را همه بایاد تو سرخواهم کرد               
شب غم رابه خیال وسحرخواهم کرد

وصف خال لب زیبای تو مجنونم کرد                    
از پی لیلی حسن توسفر خواهم کرد

بردرمیکده عشق توآیم شب و روز                       
لب خود را زمی ناب تو تر خواهم کرد

دوری وصل و فراق تو کند محزونم                     
غم هجران تو را اشک بصر خواهم کرد

گرچه هردم بزند دشمن تو طعنه ولی                  
 دلخوشم زآنکه نگه بر تو قمر خواهم کرد

گردش چشم سیاهت دلم از کف برده                     
عاقبت بر رخ ماه تونظر خواهم کرد

هر طرف می نگرم جلوه روی مه توست              
 چشم کوته نظر از پرده بدر خواهم کرد

گر بیایی وقدم بر دل من بگذاری                         
دیده را فرش رهت وقت گذر خواهم کر        


********
                                     
گاهگاهی نگاهمان به در است                       
برقدمهای یار درسفر است

این گدای قدیمی مضطر                             
سرراهت نشسته منتظر است

چشم امید به لطف تودارد                           
ملتمس بر تودردل سحر است

کاش آقا که دست من گیری                        
 ورنه پایم همیشه درخطر است

هر زمان نام تو به لب آید                           
ازفراقت دو دیده پرگهر است

گربیفتم زچشم تو آقا                                 
همه عمرم فنا وبی ثمراست

کی شود بررخت نظاره کنم                      
 روی تو به زشمس وصد قمراست

زائرم کن به کربلا با خود                         
ای خوش  آن دل که باتو همسفراست

                              *********                                           

آنقدر كه از ماه، زمين فاصله دارد       
از محضرتان دورم و قلبم گله دارد

خيره شده چشمم به دعاي سحرتو         
كِي اهل دلي همچو شما نافله دارد

عشق تومرا گوشه نشين كرده به هرجا     
آواره روي تو مگر حوصله دارد

برسفره اطعام شما چشم به راهم           
لطفي به گدايت كه اميد صله دارد


***********

کی توانم دیده را محو تماشایت کنم                 
یک نظر بر صورت وچشمان شهلایت کنم

یک نگه کن بردل بشکسته و بیتاب من              
 تا که جانم را فدای ماه رخسارت کنم

باده ام را از شراب عشق خود لبریز کن               
تا که خود را مست آن پیمانه نابت کنم

گرچه قلب ودیده ام شایسته روی تو نیست         
عاقبت این دیده را فرش ره پایت کنم

گر به رویم چهره بگشایی، زشوق روی تو               
هستی خود را نثارچهره ماهت کنم

 

سائلت را گربرانی از حریمت یا کریم                     
تا گشایی درگهت هر دم تمنایت کنم

تو بیا بر دیده خونبار من دستی بکش                 
  تا توانم هر دورا وقف قدمهایت کنم



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزاد

برچسب‌ها: امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف)
[ 25 / 11 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

امام زمان(ع)

کجا روم من از اين در که خانه ام اينجاست
کبوتر تو ام و آشيانه ام اينجاست  

                     اگر چه بال و پر من شکسته اما شکر                       
نشسته ام به سرايت که لانه ام اينجاست  
                      
                 دلم گرفته بهانه براي ديدن تو                      
نمي روم من از اينجا بهانه ام اينجاست      
                  
               به هر کرانه که رفتم دلم نشد آرام                        
بيا بگو به دل من کرانه ام اينجاست         
            
                به هر نشان که به من گفته شد سفر کردم                       
که آخرين خبر و هم نشانه ام اينجاست         
                
              دلم به هر سفري رفته باز برگشته                        
کجا روم که دل جاودانه ام اينجاست       
               
                   اگر دلم به دل تو مقيم گرديده                        
زپيش دل نروم من که خانه ام اينجاست



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزاد

برچسب‌ها: امام زمان(ع)
[ 12 / 9 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان(عج) - شب سوم محرم


ديده در حسرت ديدار شما مانده هنوز
به تمناي نگاهت دل ما مانده هنوز

بوسه يک روز به خاک قدمت خواهم زد
لب به اميد همان بوسه به پا مانده هنوز

فقرا پيش کريمان که معطل  نشوند!
منتظر برسر راه تو گدا مانده هنوز

در نبودت زدلم صدق و صفا کم کم رفت
مِهرت اما به دلم، شکر خدا مانده هنوز

مي شود ديدن روي تو نصيبم، يا،نه؟
دل من بين همين خوف ورجاءمانده هنوز

به همان ناله ي بين در و ديوار قسم
مادرت چشم براهت بخدا مانده هنوز

اي اميد همه دل هاي شکسته برگرد
دختري درعقب قافله جا مانده هنوز

همه حاجات به لطف تو روا شد اما
با شما يک سفر کرب وبلا مانده هنوز

سيد مجتبي شجاع



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزادامام زمان(عج) - مناسبت هاشب سوم محرم

برچسب‌ها: اشعار امام زمان(عج) - شب سوم محرم
[ 27 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان(عجل الله تعالی فرجه)

شبهای بی قراریِ چشمم سحر نشد
دلواپسی و غربت و اندوه سر نشد
آهم کشید شعله ولی بال و پر نشد
اصلاً کسی ز حال دلم با خبر نشد

فرموده ای که شرط وصالت صبوری است
وقتی زمان زمانه‌ی هجران و دوری است

ای طلعة الرشیده‌ی من أیها العزیز
ای غرة الحمیده‌ی من أیها العزیز
ای نور هر دو دیده‌ی من أیها العزیز
خورشید من سپیده‌ی من أیها العزیز

این جمعه هم غروب شد اما نیامدی
ای آخرین سلاله‌ی زهرا نیامدی

وقتی که هست چشم تر تو مطاف اشک
گم می شود دوباره دلم در طواف اشک
چشمان بی قرار من و اعتکاف اشک
آقا بخر مرا به همین دو کلاف اشک

این اشک ها شده همه‌ی آبروی من
چشمی گشا به روی من ای آرزوی من

آمد محرم و غم عظمای کربلا
خون می تراود از دل صحرای کربلا
چشمان توست مصحف غم های کربلا
داری به دوش پرچم آقای کربلا

هر صبح و شام غرق عزا گریه می‌کنی
با روضه های کرب و بلا گریه می‌کنی

در حیرتم که با دلت این غم چه می‌کند
شب های داغ و شیون و ماتم چه می‌کند
با چشمهات اشک دمادم چه می‌کند
زخمی ترین غروب محرم چه می‌کند

امشب بیا که روضه بخوانی برایمان
صاحب عزای خون خدا صاحب الزمان

امشب بیا و با دل خونین جگر بخوان
از ماه خون گرفته و شق القمر بخوان
از شام بی کسی و شب بی سحر بخوان
از روضه های عمه تان بیشتر بخوان

وقتی که چشمهای تو از غم لبالب است
آئینه‌ی غریبی و غمهای زینب است

این خاک غرق ندبه و آه است العجل
هر صبح جمعه چشم به راه است العجل
آل عبا بدون پناه است العجل
بر روی نیزه ها سر ماه است العجل

یا این دل شکسته‌ی ما را صبور کن
یا لا اقل به خاطر زینب ظهور کن

يوسف رحيمي



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزادامام زمان(عج) - مناسبت ها

برچسب‌ها: اشعار امام زمان(عجل الله تعالی فرجه)
[ 23 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

امام زمان (عج الله تعالی فرجه)

ای قبله ی نمازگذاران آسمان
ای خلق عالمت به سر سفره مهمان
هجر تو کرده قامت اسلام را کمان
الغوث یا بن فاطمه الغوث الامان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
 
ای روح دین حقیقت ایمان بیا بیا
ای جان جان و مصلح کل جهان بیا
تنها دمید عترت و قرآن بیا بیا
خورشید تا به کی به پس ابرها نهان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان

ای غائب از نگاه و چراغ دل همه
داغ فراغ تو شده داغ دل همه
گل کرده این شراره به باغ دل همه
آه از جگر بر آمده آتش گرفته جان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان

ای پر ز اشک چشم تو صحرا بیابیا
ای سینه سوز ناله زهرای بیا بیا
ای آرزوی زینب کبرا بیا بیا
تا چند سرو قامت دخت علی کمان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان

مولا کنار چاه صدا می زند تو را
زهرا به سوز و آه صدا می زند تو را
زینب به قتلگاه صدا می زند تو را
زخم عزیز فاطمه گوید به مرزبان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
 
از قلب داغدیده ندا می رسد بیا
از ناله ی کشیده ندا می رسد بیا
از حنجر بریده ندا می رسد بیا
ای داغدار لعل لب و چوب خیزران
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان

 تا کی ز دیده اشک نشانیم سیدی
تا کی در انتظار بمانیم سیدی
تا کی دعای ندبه بخوانیم سیدی
تا کی سر بریده ی جد تو بر سنان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان

یاران دعا کنید که دلدار می رسد
خورشید از درون شب تار می رسد
صبح ظهور و وصل رخ یار می رسد
میثم بریز اشک و دعای فرجی بخوان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزاد

برچسب‌ها: امام زمان (عج الله تعالی فرجه)
[ 23 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد