امام علی (ع) و فاطمیه
زبانحال امام علی(ع)
سامان من اگر به هم این گونه خورده است
آرامش مرا غم هجر تو برده است
دیروز تا کنون چقدر خورده ام زمین
از دخترت بپرس دقیقاً شمرده است
زینب اگر نبود علی نیز مرده بود
داغت مرا به موج هلاکت سپرده است
از آن شبی که جسم تو را دفن کرده ایم
طفلک حسین لقمه غذایی نخورده است
دور و بر لب حسنم سرخ و زخمی است
از بس که بغض کرده و دندان فشرده است
خیره شده به نقطه ای و گریه میکند
آن روز را هنوز ز خاطر نبرده است
مقداد صبح آمد و میگفت یاعلی
فهمیدم از چه بود که یار تو مرده است
اینها و نبش قبر تو؟ هیهات فاطمه
آسوده باش شوهر تو که نمرده است
قنفذ ز مالیات شنیدم معاف شد
این ها همه ز کشتن تو آب خورده است
علی صالحی
*******************
رفتی علی بدون تو بی بال و پر شود؟
بعد از تو کیست تا که برایم سپر شود؟
الان مغیره آمد ازاینجا عبور کرد
میخواست تا دوباره حسن خونجگر شود
رنجی کشیده ای که خودم دانم وخودت
رفتی بدون اینکه کسی با خبر شود
حالا برای نبش مزار تو آمدند
تا زخم کاری جگرم بیشترشود
زهرا قرار بود بمانی کنارمن
نه اینکه بی تو شوهر تو دربدر شود
این ذوالفقار بی تو برایم عصاشده
رفتی که ذوالفقار علی بی اثرشود
مهدی نظری
********************
از ماجرای بال و پرت حرف می زنند
از پلک نیمه جان و ترت حرف می زنند
دیوار و در برای دل بی قرار من
ازناله های پشت درت حرف می زنند
زینب حسن ، برای من از نیمه های شب
ازدرد های بی خبرت حرف می زنند
دیوارهای خانه که از حال و روز تو...
...با من همیشه از کمرت حرف می زنند
هرشب ستاره های سماء با نگاه من
از رنگ تیره ی قمرت حرف می زنند
گلهای لاله ی لبت تو از برای من
از گریه های هر سحرت حرف می زنند
زهرا بگو زمحسن من تا که نشنوم
اسماء و فضه از پسرت حرف می زنند
رفتی و بچه ها همه شب با من علی
از غربت تو و سفرت حرف می زنند
وقتی تو را شبانه سپردم به آسمان
دستان خاکی پدرت حرف می زنند
محمد جواد قدرتی
******************
بدون یار شدم، رفت آنکه یارم بود
همان که وقت غم و غصه غمگسارم بود
از این قنوت و از این دست های خالی من
مشخص است که هم دار و هم ندارم بود
مرا به تیغ نیازی نبود تا او بود
به ذوالفقار چه حاجت که ذوالفقارم بود
نکشت و کشت مرا ، جان گرفت و هم جان داد
تبسمش، که تسلای قلب زارم بود
هزار گل پس از او روی بسترش جا ماند
ولی مدینه نفهمید او بهارم بود
منم پیمبرِ بعد از پیمبر خاتم
که گریه، وحی من و چاه کوفه، غارم بود
در آن زمان که عدو خواست تا مرا ببرد
جواب محکم زهرا «نمی گذارم» بود
سکوت کردم و آهی کشیدم آن وقتی
که در نماز عشا، دومی کنارم بود
پیمان طالبی
********************
تو نیستی و باز شدم بی قرار تو
با پهلوی شكسته شدم سوگوار تو
حتی كسی به دختر تو تسلیت نگفت
غیر از علی و حضرت پروردگار تو
بی تو از این به بعد فقط گریه می كنم
تا آن زمان كه باز بیایم كنار تو
شب ها ببین چگونه تنم را كشان كشان
بر خاك می كشم، برسم تا مزار تو
با بودن تو حُرمت ما برقرار بود
رفتی و رفت حُرمت ایل و تبار تو
این شهر، شهر توست ولی خوب تا نكرد
با دختر یتیم تو، با یادگار تو
تو نیستی و بر سر من داد می زنند
نفرین به روزگار من و روزگار تو
بی احترامی به علی؟! خاك بر سرم
شرمنده ام كه بسته شده دست یار تو
خِیرت قبول، فضّه برایم به درد خورد
ممنونم از تو و كرم ماندگار تو
علی اكبر لطیفیان
*******************
رفتي اما صداي تو باقي است
دختر تو به جاي تو باقي است
دور تا دور بيت الاحزانت
گريه و هاي هاي تو باقي است
رفتي اما كنار اين خانه
التماس گداي تو باقي است
بين سجادهي پر از نورت
ربّناي دعاي تو باقي است
روي تابوت چوبي ات بانو
آخرين خنده هاي تو باقي است
روي خاكستر در خانه
تكه اي از صداي تو باقي است
رفتي اما ميان كوچه ي شهر
سرخي ردّ پاي تو باقي است
ازلي طينت ، آفتاب الست
تا ابد ماجراي تو باقي است
علی اکبر لطیفیان
*********************
خوابش نبرده است که لالایی تو نیست
آغوش مادرانه ی رویایی تو نیست
حس میکنم که در جگر دخترانه اش
جایی برای ماتم دریایی تو نیست
گفتم که مادرت همه جا هست باز گفت
اینکه نشان قبر معمایی تو نیست
می آید این قنوت به چادر نماز تو
جز او کسی که زینب زهرایی تو نیست
با اینکه خوب شانه به مویش زدم ولی
دستی شبیه دست مسیحایی تو نیست
زینب به غیر غصه که چیزی نمی خورد
حالا که سفره های پذیرایی تو نیست
من جای تیغ، دست به دستاس می برم
این پیر مرد، حیدر مولایی تو نیست
محمد امین سبکبار
********************
چه كرد و آه چه بد كرد دست من با من
تو را سـپـرد بـه آغـوش خاك امـا من
هـنوز هم كه هنوز است توي اين فكرم
«تويی كه در دل اين خاك خفته ای يا من؟»
تـو را زدند، خـودم اين شكنجه را ديـدم
و سوختم، چـه كشيدم از آن تمـاشـا مـن
اگر چـه رفـته ای امـا ميان مـا بـانـو
بدان كه فـاصله اي نيست،مثل من تا من
تـو تـوی خاك وَ اين دستهاي من خاكي
كــه بود آنكه به خاكت سپرد؟ آيـا من...؟
دلـم گرفت، كلامی بگو، وَ راحت باش
كسي كـنار مـزار تـو نيست، تـنها مـن...
علی اصغر ذاکری
*********************
مولای درد با غم زهرا چه میکنی؟
بیکس شدی! چه بیکس و تنها چه میکنی
زهرا شکست دست تو را بسته دید؛ نه؟
با سنگها و زخمزبانها چه میکنی
گفتی که مرگ فاطمه تیری به چشم بود
با اشکهای زینب کبرا چه میکنی
تسکیندهندهی دردهای بیکسان
امروز، دردهای خودت را چه میکنی
یک چاه، حرف تو را میشنید! چاه!
با چشمهای خونی مولا چه میکنی؟
علی صفری
**********************
علي چگونه نگريد، دگر توانش رفت
شکستهبال، پرستو از آشيانش رفت
به ناله سر بگذارد به زانوي غربت
که شاخه ياس کبودي ز بوستانش رفت
درون چاه، پر از آه ميکند نجوا
کنون که جلوهي ماهش از آسمانش رفت
نگاه خستهي مولا شدهست ملتمسش
و هر چه کرد تمنا کمي بمانش، رفت
پس از مصيبت سنگين حضرت زهرا
امير فاتح خيبر رمق ز جانش رفت
عادل حسین قربان
*********************
ای کاش خبر داشتی از بی خبری ها
از بی خبری های من و دربدری ها
ای فاطمه ! تنهاتر از آنم که بگویم...
بر من چه گذشت از غم بی بال و پری ها
انگار به تاوان گناهی که ندارم
در آتشی افتاده ام از خیره سری ها
دور از تو ، نفس در نفسِ چاه شدن ها
دردا ! غم پنهان چنین خون جگری ها
بوی تو هنوز از خَمِ این کوچه می آید
از کوچه ی تنهایی و بی همسفری ها
مانند یتیمی که سر راه تو باشم...
در حق دلم ، کرده ای ای زن ! پدری ها
ای کاش صدایم کنی از حنجره ء چاه
ای کاش خبر داشتی از بی خبری ها...
ابراهیم قبله آرباطان
**********************
رفتی و چشمهای مرا تار کرده ای
طفلان خویش را هم عزادار کرده ای
خانه نشین ترین همه روزگار را
در غربت مدینه گرفتار کرده ای
رفتی و ناتوانی این غم کشیده را
بر ناکسان شهر پدیدار کرده ای
دیگر کسی جواب مرا هم نمی دهد
یعنی مرا بدون طرفدار کرده ای
من بی تو ؟ تو بدون من ؟ ای وای برعلی
دیدی مرا چه بی کس و بی یار کرده ای
رفتی و یادگاری آن روز شوم را
نقاشی روی در و دیوار کرده ای
یادم نمی رود که برای دفاع من
خود را اسیر پنجه مسمار کرده ای
محمد بیابانی
*****************
برگرد دردهاي دلم را دوا كني
حاجت به حاجت جگرم را روا كني
برگرد تا كه با همه ي مادري خويش
گندم براي سفره ي ما آسيا كني
بايد تو را دوباره ببينم .....صدا كنم
بايد مرا دوباره ببيني ......صدا كني
خيلي دلم گرفته سر چاه ميروم
برگرد خانه تا كه مرا رو برا كني
برگرد تا كه طبق روال هميشه ات
قبل از خودت سفارش همسايه را كني
اين بچه ها بدون تو چيزي نمي خورند
برگرد تا دوباره خودت سفره وا كني
از من مراقبند تو ناراحتم مباش
بايد كه افتخار به اين بچه ها كني
من هستم و به نيت نبش مزار تو...
اصلا نياز نيست كمي اعتنا كني
با ذوالفقار بر سر خاكت نشسته ام
وقتش شده دوباره برايم دعا كني
**
توليت حريم بلندت با من است
با شرط اينكه تو نجفم را بنا كني
علي اكبر لطيفيان
******************
زمین ز سیل سرشکم به آه افتاده
درون اشک روان عکس ماه افتاده
به حال غربت حیدر مدینه خندیده
صدای ناله ام آخر به چاه افتاده
کنون بیا به تماشای فاتح خیبر
اسیر موج بلا بی پناه افتاده
شبانه در پی ات آیم ولی ببین زینب
گرفته دامن من را به راه افتاده
بر آن سرم که بیایم ولی چه سازم باز
که چشم من به در قتلگاه افتاده
تمام لشگر حیدر تو بودی و محسن
کنون به خاک نو این بی سپاه افتاده
حسن لطفی
********************
در یاد داری ، یک زمان من بودم و تو...
بی حرف و بی شرح و بیان من بودم و تو...
من باعث خلق جهان ، تو باعث من
آری ، عدم بود و در آن من بودم و تو...
نُه سال نه ، از اول ایجاد هستی
ایجاد شور عاشقان ، من بودم و تو...
آن روز را در کوچه از یادم نرفته
تنها میان دشمنان ، من بودم و تو...
من بودم و تو... در میان موج آتش
در صید دام آنزمان ، من بودم و تو...
حتی سلامم ، بی تو حرفی بی جوابست
ای پاسخت آرام جان ، من بودم و تو...
در بستر افتادی و از من دیده بستی
دریای اشک بی کران من بودم و تو...
از دیده رفتی و عیان در روزگاری
جاری به طول هر زمان ، من بودم و تو...
مجید پوریان منش
****************
کار من در غم جانسوز تو اشک افشانی ست
روز و شب، پهنه ی دریای دلم توفانی ست
در دل این شب تاریک، من و بغض و سکوت...
بانگ یا فاطمه در حنجره ام زندانی ست
آه ! هر روز که از رفتن تو می گذرد
مثل دردی است که هر لحظه آن طولانی ست
خرمن عمر مرا آتش غم دور زده
با چنین حال، بدان سوختن من آنی ست
آتش و نعره و شمشیر سپر جان تو بود
بی گمان معنی این کار بلا گردانی ست
دردهایم نه همین است که اینجا گفتم
این فقط گوشه ای از آنچه خودت می دانی ست
بی جهت نیست اگر زینب تو می گوید:
هیچ مردی به غریبی تو ای بابا... نیست
سید محمد بابامیری
*******************
گرد هم آوردند ماتمهای عالم را
وقتی جدا كردند همدمهای عالم را
از عِطر یاسم بادهای ساحل غربی
از یاد میبردند مریمهای عالم را
تا صبح بر گلبرگ زردش گریه خواهم كرد
شرمنده خواهم كرد شبنمهای عالم را
انگار یك جا بر سرم آوار میكردند
تیغ تمام ابنملجمهای عالم را
من پشت پرچین بهشت كوچكم دیدم
هیزم به دوشان جهنمهای عالم را
ماهم هلالی میشد و من در حلولی سرخ
میدیدم آغاز محرمهای عالم را
محمد مهدی سیار
******************
با رفتنش تمامی غم ها به من رسید
درد دو ماه فاطمه یکجا به من رسید
اول قرار بود که باهم سفر کنیم
رفتن به او رسید و تمنا به من رسید
بی او شکست خورده ی تاریخ میشدم
با فاطمه، ولایت عظمی به من رسید
آخر نشد طبیب برایش بیاورم
حسرت ز درد ام ابیها به من رسید
او رو سپید شد که بلا را به جان خرید
خجلت ز روی حضرت طاها به من رسید
یادم نمی رود که چگونه تلاش کرد
در زیر تازیانه ی اعدا به من رسید
در طول زندگانی از خود گذشته اش
یا به خدا و یا به نبی یا به من رسید
هرچند آستین به دهان ناله می زدند
اما صدای زینب کبری به من رسید
تقسیم کار خانه به نفع علی نبود
وای از دلم که شستن زهرا به من رسید
از بس غریب بودم و بی کس به وقت دفن
تسلیت از خدای تعالی به من رسید
اهل مدینه راحت و آرام خفته اند
بیداری همیشه ی شبها به من رسید
نه اینکه دست خویش کشیدم به زخم او
زخمش ز بسکه بود هویدا به من رسید
جواد حیدری
****************
بوی آواز یا کریمی نیست
خانه ؛ آن خانه ی قدیمی نیست
نفس خستگی دستاسی
خفته بر پاره ی گلیمی نیست
بین این کوچه های دلتنگی
هیچ کس با علی صمیمی نیست
آفتاب دلش دو نیمه شده است
نیمه ای ابری است و نیمی نیست
بعد زهرا به جز غم غربت
در دل کوچه ها نسیمی نیست
.......روز آغاز می شود ، اما
خبری جزشب یتیمی نیست
عباس محمدی
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: امام علی(ع) در فاطمیه
برچسبها: امام علی (ع) و فاطمیه مهدی وحیدی