اشعار شهادت حضرت معصومه(س)
مهربانی ، کریمه ای خانم
بانوی بی بدیل ؛ معصومه
التماس قنوت گریه ی من
الدخیل الدخیل معصومه
**
شرف الشمس شهر قم هستی
از تبار و ذراری خورشید
پای دَرست ملائکه حاضر
ای پناه مراجع تقلید
**
صحن بالا سر تو منزل نور
مهبط جبرئیل این صحن است
بال جمله ملائک عرشی
زیر پاهای زائرت پهن است
**
حرم اهل بیت صحن شماست
حرم خانواده ی زهرا
کربلا و مدینه و مشهد
نجف و کاظمین و سامرّا
**
وقت تجدید عهد با زهرا
شهر یثرب اگر نشد قم هست
گره هایم نگفته واشده است
تا قسم به امام هشتم هست
**
گرچه چنگ خزان به جان تو و
جان ایل و تبارت افتاده
پاره پاره ولی نشد هرگز
نامه ای که رضا فرستاده
**
بین این کوچه ها خدا را شکر
محترم مانده گوشواره ی تو
لاأقل هلهله نشد بر پای
چشم گریان و پر ستاره ی تو
**
گرچه خم شد قدت ز فاصله ها
ذبح اطفال را ندیدی تو
حضرت زینب امام رضا
تلّ و گودال را ندیدی تو
**
تشنه ای را که زیر یک دشنه
دست و پا میزند که جان بدهد
حق او نیست شمر با پایش
جسم زخمیش را تکان بدهد
محسن حنیفی
***************
ای سایه یِ بالا سرِ خواهر، برادر
ای جانِ از جانِ خودم بهتر، برادر
خواهر همان احساس مادر بر برادر
دارم برایت می شوم مادر، برادر
**
ای سوره ، چشمی بر منِ آیه بیانداز
یعنی نگاهی هم به همسایه بیانداز
یك بار دیگر بر سرم سایه بیانداز
بر خواهرانش سایه دارد هر برادر
**
چیزی به غیر از چشم تر دارم؟ ندارم
از گوشه ی زندان خبر دارم؟ ندارم
اصلاً نمی دانم پدر دارم ؟ ندارم؟
دیدم كمالاتِ پدر را در برادر
**
از جانب زُلفت صبایی می فرستی؟
با التماس من دعایی می فرستی؟
دارالشِفای من دوایی می فرستی؟
افتاده ام در گوشه ی بستر، برادر
**
این جا مسیرِ كوچه ها خوب است خوب است
وقتی نگاهِ مردها خوب است خوب است
حالا كه احوالِ رضا خوب است خوب است
از بس فنا گردیده ام من در برادر
**
در كوچه ها با حالِ بیمارم نبردند
وقتی رسیدم، سمتِ بازارم نبردند
این معجری را كه سرم دارم نبردند
این جا چه شأنی دارد این معجر، برادر
**
ای كاش مرغی را كسی بی پَر نبیند
جسمِ برادر را كسی بی سر نبیند
هر كس ببیند كاش كه خواهر نبیند
افتاده روی تلِّ خاكستر برادر
**
نه تو جسارت دیده ای نه من جسارت
نه تو اسارت دیده ای نه من اسارت
نه تو به غارت رفته ای نه من به غارت
پس ما دو تا قربانِ آن خواهر-برادر
**
با نیزه ای تا شاه را از حال بردند
یك یك تماماً رو سوی اموال بردند
هر آن چه را كه بود در گودال بردند
تسبیح، عبا، عمامه، انگشتر، برادر
***************
تا کی به تو از دور سلامی برسانم
از تو خبری نیست برادر نگرانم
در میزند اینبار کسی...از هیجانم
شاید که تو برگشته ای ، ای پاره جانم
یک روز به یعقوب اگر جامه رسیده
حالا به من از سوی رضا نامه رسیده
ای کاش که از تو خبری داشته باشم
در آتش عشق تو پری داشته باشم
باید به خراسان سفری داشته باشم
در راه به قم هم نظری داشته باشم
با خاطر آسوده بمان چشم به راهم
یک قافله محرم بخدا هست سپاهم
این جادّه ها چشم به راه قدم ماست
این که نرسد قافله تا طوس، غم ماست
انگار که این خاک عراق عجم ماست
حالا که به قول پدرم، قم حرم ماست...
شاید که فراموش کنم دلبر خود را
باید که بسازم حرم مادر خود را
باید نرسیدن به رضا را بپذیرم
حالا به شهادت برسم یا که بمیرم
وقتی که پریشانم و بیمار و اسیرم
خوب است که در حجره ی خود روضه بگیرم
با یاد غم فاطمه هق هق بنویسم
بر حاشیه ی برگ شقایق بنویسم
با گریه ی من هیچ کسی کار ندارد
قم کار به مهمان عزادار ندارد
در کوچه دری هست که مسمار ندارد
معصومه ی تو دست به دیوار ندارد
اینجا به عیادت همگی آمده باشند
آنجا به شکایت همه زخمی زده باشند
بین نظر آن همه با این همه فرق است
بین همه در پشت در و همهمه فرق است
بین اثر هلهله با زمزمه فرق است
مابین غم فاطمه با فاطمه فرق است
نامحرم اگر هست در این کوچه غمی نیست
اینجا زدن فاطمه ها حرف کمی نیست
مجید تال
*******************
تشریف زهر آلود دست ناکسانی
کرده است باغ چهره ات را ارغوانی
رخت عزا بر قامت عمرت کشیده
یعنی همان از اولش هم در خزانی
دارد رضا از طوس می آید نه بانو؟
باید که هر طوری شده زنده بمانی
غارت شدی داغ برادر دیدی امروز
فردا برادر را به داغت می نشانی
از عمر کوتاهت ندیدی خیر، اما
زهراترین صاحب مزار این زمانی
ما پشت دستِ حیف بر دندان که یعنی
دیر آمدی و زود رفتی در جوانی
پای زیارت نامۀ مشتاقمان را
پشت غبار محمل خود می دوانی
با خود نگاه گریه دار تشنه ام را
تا چشمه سار روضه هایت می کشانی
محض عبور از کوچۀ پهلو گرفته
دادند از شهر شما نام ونشانی
این چند روزه با تو قم باغ بهشت و
نازل شده بی تو عذاب آسمانی
حالا که میل پر زدن از خاک داری
حالا که بیش از این نمی خواهی بمانی
دنیا نه جای تو نه جای عمه ات بود
نه جای دست بسته و قد کمانی
نه جای چوب خیزران و چشم زینب
یعنی اهانت بر لب شیرین بیانی
روح الله عیوضی
*******************
زده آتش زمین آباد ما را
غروب چشم هایت ای مسافر
شدی دنبال یک نامه ز دلبر
میان کوچه های خسته عابر
**
پرستوهای بالت را شکسته
میان راه، سنگ بی وفایی
نیفتی ناگهان از پا که بانو
عمود خیمۀ عمر رضایی
**
عزادار دل زخم شما بود
زمین و آسمانِ شهر مردم
به پای چشمتان خرج خدا شد
حیای خاک و بوم و غیرت قم
**
ضریح مهر تو در سینه دارد
هوای قبر مخفیِ بهاره
عزای تو میان عرش بالا
عزای حضرت زهرا دوباره
**
گرفته از نگاهت زهر بی دین
شعاع نور و موج ناله ات را
شفای درد تو ذکر رضا بود
ولی از داغ او افتادی از پا
**
مگر تو زینب موسی نبودی؟
حسین آمد به بالینت به پا خیز
خدا را این که تا کوفه نرفتی
بهار تو نشد همرنگ پاییز
روح الله عیوضی
مهدی وحیدی
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: حضرت معصومه(س) - شهادت
برچسبها: اشعار شهادت حضرت معصومه(س) مهدی وحیدی