اشعار ولادت امام حسن عسگری(ع)
از پنجشنبه هاي دل من عبور كن
يك روز جمعه چشم مرا غرق نور كن
آقاي پنجشنبه ؛ مرا هم نگاه كن
چشمان خيس و غم زده ام را مرور كن
چيزي دگر نمانده به هنگامه ظهور
ما را در اين دقايق آخر صبور كن
با آخرين ستاره شبهاي انتظار
با يازده ستاره ؛تو در ما ظهور كن
با اشك صيقلي بده ما را و بعد از آن
سنگ سياه سينه ما را بلور كن
ابن الرضاي سوم ما یا ابالحسن
عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن
آدم کشیده بود خودش را به التجا
غم هم نشسته بود لب جاده فنا
کشتی نوح هم به تکسر رسیده بود
و می طنید یکسره دور و بر بلا
موسا که رفته بود به دریا عصا به دست
عیسا مرض بود و به ذکر هوالشفا
آتش به قهقهه همه جا گـُـر گرفته بود
آن سو خلیل بود و دو چشم پر از دعا
آن غصه ها و این همه غمها یکی یکی
گشتند کو به کو همه جا را جدا جدا
تا اینکه چشمشان همه افتاد سمت تو
یا نه ! نگاه لطف تو افتاد ابتدا
آن سو نگاه زرد و غم انگیز غصه بود
این سو نگاه سبز و سرور آور شما
از آن به بعد سائل چشمان تو شدیم
و خوانده ایم نام تو را " سُـرّ مَـن رای "
از آن به بعد غم که به ما روی می کند
مائیم و یک نگاه تو آقای سامرا
ابن الرضاي سوم ما یا ابالحسن
عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن
تا كوچه هاي سامره مردي نجيب داشت
آري هواي شهر فقط بوي سيب داشت
شبها كه در ترنم سجاده مي نشست
شبهاي عرش حال و هوايي عجيب داشت
هرگاه با دعاي فرج اوج مي گرفت
زير لبش ترنم ام يجيب داشت
درد آمد و دوا شد و با يك اشاره گفت:
هر گوشه از كلام لبش يك طبيب داشت
آنقدر کشته شد دل و آنقدر زنده شد
با تیغ ابرویی که فراز و نشیب داشت
ابن الرضاي سوم ما یا ابالحسن
عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن
هر جا که باده هست صفای خمش تویی
هر جا که آیه ای است ضمیر کمش تویی
آدم طمع به کسب مقام شما نمود
در صورتیکه آب و گل گندمش تویی
شهر مدینه شاد تر از این نمی شود
چونکه به لطف حق حسن دومش تویی
فهمیدم از ترنم سرداب سامرا
هر جا که جمکران شده شهر قمش تویی
خورشید مردمی زمین ؛ آسمانترین
ای خوش بحال هرکه تب مردمش تویی
ابن الرضاي سوم ما یا ابالحسن
عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن
رحمان نوازنی
***********************
دوباره پای غزل سویتان دوان شده است
حروف واژه عشقم ترانه خوان شده است
ردیف و قافیه هایم فقط به ذوق شماست
که اینچنین همه همرنگ آسمان شده است
زبان رو به سوی قبله مانده طبعم
به جان رسیده و انگار پرتوان شده است
فضای آبی شعرم نثار مقدمتان
بهار هم به قدوم شما جوان شده است
نَمی ز بارش حُسن شما و آل شما
کتاب شعر و غزلهای شاعران شده است
فضای شعر، پر از لطف بی کرانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
چه منتی به سر خلقت خدا داری
اگر به چشم زمین پای خویش بگذاری
سحاب رحمتی و پای آسمان خدا
کنار می کشد آن ساعتی که می باری
فرشتگان همه مبهوت جلوه رویت
چه دلربایی... عجب دلبری... چه دلداری...
تو آخرین گل یاسی که نقش هایت را
به کوچه باغ قدیمی شهر می کاری
پس از تو صبح مدینه دگر نخواهد دید
طلوع نسل خدا را زمان بیداری
لبان حضرت هادی پر از ترانه توست
کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست
اگرچه عمر تو ایام کمتری دارد
ولی به عمر دو صد نوح برتری دارد
بهشت کوی تو! نه... نه... غباری از کویت
کجا به وعده جنت برابری دارد؟
کدام دلبری آن هم به نقد جان دادن
شبیه و مثل تو آنقدر مشتری دارد
دل مریض من آقا اگرچه ناخوش بود
ولی به لطف تو اوضاع بهتری دارد
گدای ریزه خور سفره تو سلطان است
چرا که بر سر خود تاج سروری دارد
نگاه ماست که دنبال آب و دانه توست
کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست
خوشا به حال کسی که هواییت باشد
گدای روز وشب سامراییت باشد
شنید هرکه حدیث تو از پس پرده
همیشه مست کلام خداییت باشد
عبادت تو میان درندگان یعنی
جهان به سلطه فرمانرواییت باشد
کسی که در وطنش خانه رضا دارد
هلاک کنیه ابن الرضاییت باشد
خوشا به آنکه به یاد ضریح شش گوشت
مسافر حرم کربلاییت باشد
بیا مرا بطلب ، دل پر از بهانه توست
کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست
شما که جود و کرم عادت و مرام شماست
گدا همیشه پر از شرم احترام شماست
شما که صاحب شیرین ترین اسمائید
همیشه روی لب ما طنین نام شماست
شما که هیچ زمان حج نرفته اید اما
هم آب زمزم و هم کعبه تشنه کام شماست
شماکه حجت حقید در برابر ما
به گفته خودتان فاطمه امام شماست
تو را به فاطمه آقا خودت دعایی کن
که استجابت، اجزایی از کلام شماست
دعا برای فرج نزد آستانه توست
کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست
محمد بیابانی
********************
ز خاک پای تو اول سرشت قلبم را
سپس غبار حریمت نوشت قلبم را
ز نور معرفت و رحمت و ولایت تو
بنا نهاد چنین خشت خشت قلبم را
میان مزرعهي سبز استجابت تو
کنار چشمهي خورشید کشت قلبم را
مرا اسیر تماشای چشمهایت کرد
سپس نهاد میان بهشت قلبم را
دخیل پنجره های حرم شدم تا حق
رها نمود ز کعبه، کنشت، قلبم را
خدا گواست که من از ازل گدای توأم
اسیر رحمت و فضل تو، مبتلای توأم
ز بسکه آهوي چشم تو دلبري کرده
دل رميدهي ما را کبوتري کرده
من چو ذره کجا و زيارت خورشيد
نگاه روشن تو ذره پروري کرده
بهشت چشم رئوفت چه رونقي دارد
که با بهشت خدا هم برابري کرده
فداي عاطفه هاي نگاه پُر مهرت
مرام قلب مرا عشق باوري کرده
چقدر تازه مسلمان کنار خود داري
مسيح چشم تو کار پيمبري کرده
شکوه ناب ولايت تويي که دل ها را
تجليات نگاه تو حيدري کرده
همیشه معجزه های تو منجلی بوده
همیشه ذکر کثیرت علی علی بوده
خدا نهاده در اين چشم ها صلابت را
شکوه و هيبت و آقايي و سيادت را
براي اهل زمين آسماني از فيضي
ببار بر دلمان کوثر فضيلت را
به لطف گوشهي چشم تو حضرت باران
خدا گشوده روي خلق باب رحمت را
مسيح آل محمد! بزرگ نصراني
چه خوب ديده کرامات چشمهايت را
چه کودکانه به عزم مصاف مي آيند
نگاه نافذ تو رام کرده خلقت را
ز دشمنان خودت هم دريغ ننمودي
زلال معرفت و زمزم هدايت را
تمام همتت اين بود که بفهماني
به شيعه سرّ بقا، معني ولايت را
چقدر گفتي از آن آفتاب پشت ابر
حکایت ولی و انتظار و غيبت را
خوشا کسی که دمی غائب از حضورش نیست
حجاب خود نشده بی نصیبِ نورش نیست
شده ست مرقد تو اعتبار سامرّا
شکوه گنبد زردت وقار سامرّا *
به یمن مقدمت آقا طواف می کردند
تمام ارض و سما در مدار سامرّا
فرشتگان مقرب مسافران تواند
شهود می چکد از جلوه زار سامرّا
غبار مقدمت ای عشق جای خود دارد
که طوطیای نگاهم غبار سامرّا
گرفته قلب من خسته آشيان امشب
در آستان تو، گوشه کنار سامرّا
اگر چه لایق وصل تو نیستم اما
ز دست رفته دلم در جوار سامرّا
به عشق دیدن سرداب می تپد هردم
دل شکسته دل بی قرار سامرّا
غروب جمعه نگاهم به راه موعودی است
کنار جادهي چشم انتظار سامرّا
طلوع می کند آخر سلالهي خورشید
ز راه می رسد آخر بهار سامرّا
کبوتر دل من را تو جمکرانی کن
مرا به لطف خودت صاحب الزّمانی کن
یوسف رحیمی
********************
آن دلبری که بندگی ات را روا نوشت
مارا غلام حلقه به گوش شما نوشت
روز ازل مربی اشراق عاشقی
نام تو را به صفحه ی دلهای ما نوشت
آن خالقی که مهر تو را مُهر سینه ساخت
با لوح دل حدیث تو را آشنا نوشت
با جوهر طلا به شبستان آسمان
وصف تو را به خط جلی کبریا نوشت
با جان و دل ولایت تو خو گرفته است
خلاق عشق بندگی ات را سزا نوشت
صدها طواف،بی تو نیارزد به ارزنی
چون کعبه را به کوی شما مبتلا نوشت
بعد از خدا کریم ترینی امام من
از بس خدا به دست کریمت ثنا نوشت
آن خالقی که عادت احسان دهد تو را
دل را گدای سامره ی هل اتا نوشت
ما را غلام همت تو آفریده اند
ریزه خوران دولت تو آفریده اند
ای از کرشمه های تو روی بهار سبز
وز غمزه ی نگاه تو لیل و نهار سبز
تا زیر سایه ی تو کند عشق زندگی
باشد برای شیعه همه روزگار سبز
بی حسن تو بهشت صفایی نمیگرفت
جنات تجری است به آن نو بهار سبز
ای پرچمت به بام نظام جهان سه رنگ
لعل تو سرخ و چهره سپید،اقتدار سبز
این دل ز شرب آب ولای تو زنده است
باشد همیشه دور و بر چشمه سار سبز
از رعد و برق غمزه ی مژگان عاشقت
ابر بهار و عاطفه ی بیقرار سبز
گل میدمد ز مقدم خورشیدی شما
پشت لب فلک ز تو ای گلعذار سبز
بازار سرد منتظران از تو گرم شد
دارد هلال شیعه عجب انتظار سبز
شیعه دگر بهانه به دشمن نمیدهد
با دیدن بقیع دگر تن نمیدهد
تو محور حدیث شریف زعامتی
چشم و چراغ دین و اساس امامتی
احکام اهل بیت به تو میشود درست
در خاندان وحی چه والا اقامتی
روشن ترین چراغ هدایت به دست توست
تو قله ی امامت و دین را علامتی
ای زاده ی خلیل خلیلان بت شکن
در آتش فراق چه برد و سلامتی
هرچند در حصاری و تبعید جای توست
تو مظهر مقاومت و استقامتی
ای در برابر همه ی کفر یک تنه
الحق که مثل فاطمه کوه شهامتی
محراب از نماز تو بالا بلند شد
ای مقتدای سرو چه خوش قد و قامتی
شد خوشه ی طلایی گندم ز گونه ات
ای سفره دار عشق عجب با کرامتی
ای نور تو هماره نگهدار شیعیان
دلسوزی ات امان من النار شیعیان
دست قلم به پای ثنایت نمیرسد
مهر فلک به گرد عبایت نمیرسد
مهر و مه از افاضه ی ذرات نور توست
دست ستاره بر کف پایت نمیرسد
باید سپرد دست عنان را بدست تو
بی تو کسی به مرز هدایت نمیرسد
آن مدعی که از تو اطاعت نمیکند
دستش تهی است چون به عطایت نمیرسد
حتی اگر امارت عالم شود نصیب
بی حکم تو کسی به کفایت نمیرسد
آب حیات چشمه ی مهر و محبتت
به تشنگان بدون عنایت نمیرسد
تردید در امامت تو هرکه میکند
دستش به ریسمان ولایت نمیرسد
هرکس که بر ولی شما اعتنا نکرد
عهدش به روز عهد و وفایت نمیرسد
مهدی اگر دعا نکند وای بر دلم
دل را اگر صدا نکند وای بر دلم
محمود ژولیده
********************
از عرش دارد ميرسد فصل بهارم
كم كم پر از خورشيد خواهد شد ديارم
از عرش دارد ميرسد پيكي خدايي
از عرش دارد ميرسد دار و ندارم
يك عمر در دست خودم در حبس بودم
امشب نگاهش ميشود راه فرارم
اميد بستم بر كرامتهاي چشمش
بلكه كمي رونق بگيرد كار و بارم
من هرچه را دارم به دست دوست دادم
شكر خدا كه بعد از اين بياختيارم
از آسمان نور هدي آمد ، مبارك
عيساي آل مصطفي آمد مبارك
ما اهل بارانيم و اهل روضههائيم
عمري است محتاج گداهاي شمائيم
آوارههاي كوچهي حُسن بهاريم
كاسه به دست سفرههاي هلاتائيم
از روز اول خادم اين خانه هستيم
تا شام آخر هم مقيم اين حرائيم
ما نسل در نسل عاشق اين خانواده
ديوانهوار از عالم و آدم جدائيم
وقتي كراماتِ نگاهت شامل ماست
يعني كه در هفت آسمان مشكلگشائيم
از اولش هم قلب ما دست شما بود
توفيق ما و سلب ما دست شما بود
شكر خدا كه عاشقي درمان ندارد
اين قصهي شاه و گدا پايان ندارد
شكر خدا كه عاشق اين خانواده
شرمندگي دارد ولي عصيان ندارد
فرع تولي و تبري اصل دين است
ايمانِ بي اين خانواده جان ندارد
چشمي كه ابري شد از اين درياي جوشان
در روز محشر لحظهي گريان ندارد
دست كسي بر دامن فهم شما نيست
اين نردبانها پلهي آسان ندارد
اي خلقت آدم طفيلي وجودت
هفت آسمان محتاج بارشهاي جودت
امشب بيا رحمي به حال اين گدا كن
بيآبرويي را مقيم اين حرا كن
ابري بياور بر سر چشم خسيسم
با دست باران درد دلها را دوا كن
يك قطره از نور كراماتت بپاش و
اين دفعه ما را حُر دشت روضهها كن
دلبستگيهاي مرا از من بگير و
بر چشمهاي خود اسير و مبتلا كن
يك صبح با جادوي چشمت اين گدا را
از جملهي همسايههاي سامرا كن
گرچه به ظاهر از خداوندي جدائيد
آئينه در آئينه تكرار خدائيد
محمد بختیاری
********************
از ازل آب و گلم گفت : که من کوثری ام
فاطمی دین و حسینی ، حسنی ، حیدری ام
همه ی دلخوشی ام ای گل زهرا این است
که خوش اقبال از این مرحمت داوری ام
سر در قصر بهشتی دلم بنوشتند
که مسلمان مرام حسن عسگری ام
چه کسی مثل من دل شده دلبر دارد ؟
چه کسی مثل تو ای دوست کند دلبری ام ؟
من که مجنونم و آشفته – تورا می خوانم
سربازار غمت-یوسف من – مشتری ام
به همه نسل بنی فاطمه سوگند که من
تا صف حشر بگویم که علی اکبری ام
آری آری بخدا کف زدن اینجاست حلال
که حسن داده مرا وعده دیدار و وصال
آسمان مهر و تولای تو داردآقا
عرش درسینه تمنای تو دارد آقا
حور و قلمان بهشت اند گدای نفست
باغ رضوان سر سودای تو دارد آقا
از شعاع افق چشم تو بالاتر چیست؟
ماه سودای قدم های تو دارد آقا
هل اتا آید وآقایی تو می خواند
جبرئیل آیت غرای تو دارد آقا
عرصه محشر وآغاز شفاعت از توست
عالمی حسرت فردای تو دارد آقا
گوشه صحن وسرایت ، حرم آل عباست
خاک سرداب گل پای تو دارد آقا
زیر پایت نظر افکن که تماشا دارد
دل آواره به خاک قدمت جا دارد
وای اگر جلوه کنی ! – جلوه نکرده این است
هرچه خون است به پای علمت می ریزد
بی تو خورشید خریدار ندارد یعنی ،
هرچه نور است ز عرش حرمت می ریزد
عمر نوح ای همه روح – تو را لازم نیست
کشتی نوح از این عمر کمت می ریزد
از دل خسته خداوند نگیرد غم تو
که سرور از دل دریای غمت می ریزد
دست خالی نرود هیچکس از درگه تو
از تهیدستی سائل درمت می ریزد
تو ابالمهدی زهرایی و دوم حسنی
مجتبای دگر فاطمه آقای منی
تا که من چون حسن عسگری آقا دارم
ز عیار گل دلبر دل زیبا دارم
زندگی زیر لوایش چه صفایی دارد
روزگار خوشی از این قد و بالا دارم
با محبت تر از این جمله ندارم در دل
که به بالای سرم مثل تو بابا دارم
به وجود تو امام حسن عسگری است
که به کنعان دلم یوسف زهرا دارم
ای بنازم به مقامت که امانت داری
من امان نامه ز امضای تولا دارم
حاجت روی جگر گوشه تو ما را کشت
ای بسا دست توسل به تو مولا دارم
مادرت منتظر آمدن مهدی توست
صبح میلاد تو هنگامه هم عهدی توست
سامرا خاک گل ماست خدا می داند
خاک من از گل مولاست خدا می داند
نظر از سامره بردار دلم را بنگر
حرم عسگری اینجاست خدا می داند
نه من از کوی تو دورم به همین منزل چند
بعد منزل نه به اینهاست خدا می داند
حج تویی کعبه تویی در دل من خانه توست
طوف کوی تو مهیاست خدا می داند
حرم و گنبد و گلدسته تو در عرش است
عرش زوار دل ماست خدا می داند
طلب و دعوت و همت همگی نزد شماست
ورنه دل قافله پیماست خدا می داند
بین ما نیست کمی فاصله یابن الهادی
جز من و گرد همین قافله یابن الهادی
محمود ژولیده
********************
ساقي بياوريد که بزمي به پا کنيم
ساغر بياوريد که قدري صفا کنيم
مطرب بياوريد که تا خط خويش را
از خط پيروان طريقت جدا کنيم
عمري نماز پشت سر شيخ خوانده ايم
حالا شبي به پير مغان اقتدا کنيم
خواندم دعا به مسجد و حاجت روا نشد
يکبار بين ميکده امشب دعا کنيم
يک خمره نه,دو خمره نه ,تا يازده رسيد
ما آمديم تا که زدل عقده وا کنيم
حالا که نام پاک تو اکسير واقعيست
با ذکر يا حسن مس دل را طلا کنيم
وقتي که مرده را نگهت زنده ميکند
با يد تو را مسيح پيمبر صدا کنيم
حريم و زير دين نگاه تو رفته ايم
آقا چگونه قرض شما را ادا کنيم؟
حالاکه بي ولاي توطاعات باطل است
بايد نماز و روزه ي خودراقضا کنيم
فرموده ايد شيعه به دوزخ نمي رود
پس هرچه خواستيم گناه و خطا کنيم؟!
وقتي به خاطر تو ،به ما شأن مي دهند
ديگر چه احتياج که در دين ريا کنيم
زهرا اگر اجازه دهد در بهشت هم
خدمت به خاندان شريف شما کنيم
تمار شهرعشق علي باش اي رفيق
تا اينکه پاي دار غمش گريه ها کنيم
گيرم که تو حبيب نبودي , زهير باش
تا اينکه زير تيغ جنون جان فدا کنيم
در باب نوکري به مقامي نمي رسيم
تنها اگربه سينه زدن اکتفا کنيم
ما را غلام قصر خودت کن که در بهشت
شب هاي جمعه روضه برايت به پا کنيم
وحيد قاسمي
مهدی وحیدی
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: امام عسگری(ع) - ولادت،مدح
برچسبها: اشعار ولادت امام حسن عسگری(ع) مهدی وحیدی