اشعار شهادت حضرت امام حسن عسگری(ع)
ز عرش، فاطمه تا که دم حسن جان داد
دوباره اشک من آمد کمی به من جان داد
برای غربت آقای سامرا باید
هزار دفعه شکست و مرتباً جان داد
میان حجره جوانی ز درد می لرزید
جوان موی سپید غم و محن جان داد
دوباره یک حسن ازداغ کوچه ها دق کرد
جوانی اش همه شد صرف سوختن جان داد
ز بس که آه کشید و به روضه دم بگرفت
که جای فاطمه من را بیا بزن «جان داد»
امام پاره گریبان روضه ها پر زد
امام گریه کن شاه بی کفن جان داد
دوباره با لب تشنه ز کربلا می خواند
شبیه جدّ خودش دور از وطن جان داد
دوباره حجره او گوشه ای شد از گودال
حسین شد، وسط دست و پا زدن جان داد
محسن حنیفی
*******************
سامرا سُرمن رأی بودی
چند وقتی است سرد و دلگیری
داری ای خاک پر ز غم کم کم
بوی شهر مدینه می گیری
**
هر کجا رفته ام دم مغرب
حرم اهل بیت غوغا بود
نه، ولی سامرا غروب که شد
خالی از زائر و چه تنها بود
**
چلچراغی نبود دور ضریح
فرشهایش تمام خاکی بود
غربت این چهار قبر غریب
از بقیع و مدینه حاکی بود
**
همه دلخوشی ما این بود
لااقل یک حسن حرم دارد
حال قبری خراب و ویرانه
پیش این دیده ترم دارد
**
عمه و مادر امام زمان
قبرشان گر چه نیمه ویران بود
به خدا پا نخورده چادرشان
نشده رویشان به ضربه کبود
**
هر کسی رفت حج بیت الله
بست احرام از برای طواف
یاد آقای سامرا باشد
بین هر ناله و دعای طواف
**
مثل پروانه در طواف شمع
پسری دور بستر بابا
پاک می کرد قطره های اشک
کم کم از دیده تر بابا
**
تا که گفت آب، ظرف آب آورد
لب عطشان او تکان میخورد
کی به پیش نگاه این فرزند
بر دهان چوب خیزران میخورد
**
عمه ای بود و مادری هم بود
نه میان نگاه های حرام
وای از ماجرای بزم شراب
وای از ازدحام شهر شام
**
آستین ها حجاب سر می شد
بین آن گیر و دار در بازار
چه کسی دیده است دعوای
زن و یک نیزه دار در بازار
**
آنقدر نیزه را تکان ندهید
چون که جا باز کرده در حنجر
زیر پایت نگاه کن نامرد
سرش افتاده باز بین گذر
قاسم نعمتی
********************
امروز با تمام توان گریه می کنیم
همراه با امام زمان گریه می کنیم
در پشت دسته های عزا سوی سامرا
در لا به لای سینه زنان گریه می کنیم
شاید نماز ظهر رسیدیم در حرم
آن لحظه با صدای اذان گریه می کنیم
آقا اگر به مرقدشان راهمان دهند
در روضه ی مبارکشان گریه می کنیم
در غصه اسارت مردی که سال ها
از او نبوده نام و نشان گریه می کنیم
بر لحظه ای که آب طلب کرد آن امام
ما نیز یاد تشنه لبان گریه می کنیم
هم در گریز روضه ی موسی بن جعفریم
هم یاد آن شکنجه گران گریه می کنیم
هم در مسیر کوفه و هم در مسیر شام
با روضه های عمه شان گریه می کنیم
خیلی به پیش چشم من این صحنه آشناست
وقتی نشسته ایم چنان گریه می کنیم
شب های جمعه نیز همین گونه کربلا
ما پا به پای مادرمان گریه می کنیم
اذن دعا دهید که پایان روضه است
تا انتهای مجلستان گریه می کنیم
در ذکر «یا حَمیدُ بِحَقِ مُحَمَّد»یم
تا می رسیم آخر آن گریه می کنیم
امیر حسین الفت
*********************
از ما زمینیان به شما آسمان سلام
مولای دلشکسته، امام زمان سلام
این روزها هزار و دو چندان شکسته ای
حالا کجای روضه بابا نشسته ای
رخت سیاه داغ پدر کرده ای تنت
قربان ریشه های نخ شال گردنت
آماده می کنی کفن و تربت و لحد
مرد سیاهپوش، خدا صبرتان دهد
گویا دوباره بی کس و بی یار وخسته ای
این روزها کنار دو بستر نشسته ای
انگار غصه دار جراحات سینه ای
گاهی به سامرایی و گاهی مدینه ای
یکبار فکر زهر و دل پر شراره ای
یکبار فکر واقعه گوشواره ای
با اینکه بر سر پدر دیده بسته ای
اما به یاد مادر پهلو شکسته ای
آن مادری که بال و پرش درد می کند
هم کتف و شانه هم کمرش درد می کند
هم بین خانه گفت و شنودش اشاره شد
هم آسمان روسریش پر ستاره شد
دو ماه و نیم کارحسن موشکافی و
دو ماه و نیم بازوی مادر غلافی و...
دو ماه و نیم گونه زخمی ماه! تر
از چادر سیاه سرش هم سیاه تر
تا اینکه با سیاه پر تازیانه رفت
شمع شب مدینه هم آخر شبانه رفت
علی زمانیان
*********************
از روضه های ماه صفر تا جدا شدی
با روضه های زهر کمی آشنا شدی
اینها برای کشتن تو نقشه می کشند
از لحظه ای که وارد این سامرا شدی
اهل مدینه ای چقَدَر راه آمدی
اما اسیر معتمد بی حیا شدی
کم حرص این جماعت گمراه را بخور
تو برکتی که شامل همسایه ها شدی
آقا عجیب لرزه به دستت فتاده است
حالا شبیه فاطمه مشگل گشا شدی
با تشنگی لحظه ی آخر بدون شک
با پای دل روانه ی کرببلا شدی
رفتی غروب روز دهم٬سال شصدویک
گریه کن تمامی آن صحنه ها شدی
گفتی منم شبیه خودت تشنه ام حسین
همسایه ی غریبی خون خدا شدی
عبد الحسین مخلص آبادی
********************
عزیز فاطمه ای مهربان بی همتا
دوباره سائلی آمد،درِ حرم بگشا
نشان خانه تان را ز هرکه پرسیدم
- نشان سیدی از خانواده ی زهرا-
به گریه مردم عابر جواب می دادند
برو به کوچه ی رحمت،محله ی طاها
کسی به داد دل من نمی رسد جز تو
بگیر دست مرا خورده ام زمین آقا
اگر اجازه دهی داخل حرم بشوم
کنار سفره ی فضلت نشینم ای مولا
بزرگ زاده چه مهمان نواز و خونگرمی
گذاشتی دهنم زود لقمه ی خود را
مگر سرای تو دارالنعیم عشاق است؟
هزار لیلی و مجنون نشسته اند اینجا
امام عسگری ای تکیه گاه امروزم
رها نمی کنمت تا قیامت فردا
دعا کنید که همسایه ی شما باشم
جوار چشمه ی تسنیم جنت الاعلی
اگر بهشت بیایم،بدان که بنشینم
به زیر سایه ی مهرت،نه سایه ی طوبی
هوای سامره دارد دل هوایی من
بده برات سفر-جان مادرت زهرا-
برای کرببلا خرجی سفر بدهید
به حق چادر خاکی زینب کبری
مدینه گر بروم تا سحر دعا خوانم
برای مهدی تان زیر گنبد خضرا
یگانه غایت خلقت وجود مادر توست
کجاست مرقد او؟خاک بر سردنیا
شنیده ام که غروب مدینه دلگیر است
شبیه حال و هوای غروب عاشورا
شنیده ام که نباید ز مشک حرفی زد
به خاطر دل پر درد مادر سقا
وحید قاسمی
*****************
افسوس که آئينه نصيبش سنگ است
در کوچهي بي کسي عجب دلتنگ است
هر روز غروب خون شده قلبش که
اينقدر غروب سامرا خونرنگ است
*
يک عمر غريبي و اسيري سخت است
دلتنگي و بغض و سر به زيري سخت است
از چهرهي تو شکستگي ميبارد
در اوج جواني ات چه پيري سخت است
*
امروز که صاحبِ عزايت زهراست
چشم همه از غم تو دريا درياست
داغ تو شکست قامت عالم را
تو رفتي و «سُرَّ مَن رَأي» بي معناست
*
همچون شب قدر، قدر تو مکتوم است
با تو جلوات چارده معصوم است
گفتند به طعنه حج نشد رزقت! نه
کعبه ز طواف روي تو محروم است
*
با قلب شکسته شرح هجران دادي
يک عمر بهانه دست باران دادي
آنقدر تو «يا حسين عطشان» گفتي
تا آخر کار تشنه لب جان دادي
*
دل را به مقام قرب خود راهي کن
سرشار ز عشق و شور و آگاهي کن
گاهي به نگاه خود مرا هم درياب
يعني تو مرا بقية اللّهي کن
یوسف رحیمی
*****************
امروز دیگر سامرا مثل یتیمی
امروز دیگر سامرا آقا نداری
در آسمان آفتابی نگاهت
آن گنبدی که داشتی حالا نداری
**
دیروز از بال و پر پروانه تو
دیدیم زیر خاک ها خاکسترش را
عیبی ندارد مرقدت گنبد ندارد
جبریل می سازد برایت بهترش را
**
ای کاش در اینجا مجالی دست میداد
پای گلوی بیصدای تو بمیرم
یک حجره و یک بستر و یک باغ لاله
خیلی دلم میخواست جای تو بمیرم
**
با چشم هایی که کبود و تار هستند
روی پسر را بیش از این دیدن محال است
ای تشنه لب با لرزش دستی که داری
آب از لب این ظرف نوشیدن محال است
**
وقتی لب این کاسه پر آب آقا
بر آستان تشنه ی دندانتان خورد
از شدت برخورد این ظرف سفالی
انگار لب های کبودت خیزران خورد
علی اکبر لطیفیان
*****************
هرکس که رفت دیدن صحن و سرای تو
آتش گرفت سوخت و جودش برای تو
گنبد شکسته بود و ضریحی نمانده بود
افتاده بود پرچم و گلدسته های تو
یادم نمی رود صف زوار خسته را
تشنه گرسنه تا بخورند از غذای تو
آن گوشه ای که پله به سرداب می رسد
پیچیده بود زمزمه ی ربنای تو
خاکی تر ازحریم تو آقا ندیده ام
حتی پرنده پر نزند در هوای تو
حالا دوباره اشک مرا در می آورد
خاکی ترین حیاط، ولی با صفای تو
درلحظه های آخرخود میزدی صدا:
جانم به لب رسید دگر مهدی ام بیا
ناله مزن دوباره چنین روضه پانکن
مهدی رسیده است پسر را صدا نکن
خیلی عجیب ازجگرت آه می کشی
دیگربس است گریه مکن ناله ها نکن
خونی که ریخت ازلب تو ارث مادریست
ازخون دل محاسن خود را حنا نکن
یاد سرِ بریده نکن حال تو بد است
این خانه رابه تشنگی ات کربلا نکن
جان پسر به لب شده بادیدن رخت
درپیش چشم او سر این زخم وا نکن
بعد از تو روی شانه مهدی ست بارِتو
فکرغریب ماندن اصحاب را نکن
اینجا اگر به بوی مدینه معطر است
بوی بقیع و چادر خاکی مادر است
مهدی نظری
******************
در نگاهت غروب دلتنگي
آسماني پر از شفق داري
گرد پيري نشسته بر رويت
اي جوان غريب حق داري
**
همدم لحظه هاي تنهائيت
مي شود اشكهاي پنهاني
تب محراب و بغض سجاده
تا سحر سجده هاي باراني
**
خاطري خسته و پريشان از
شهر دلگير سايه ها داري
ماه غربت نشين سامرّا
در دل خود گلايه ها داري
**
هر دوشنبه غبار دلتنگي
كوچه كوچه ديار دلتنگي
قاصدكها خبر مي آوردند
از تو و روزگار دلتنگي
**
ابرها را به گريه مي آورد
ندبه هايي كه در قنوتت بود
بگو آقا بگو كدام اندوه
راز تنهايي و سكوتت بود
**
روز جمعه به وقت دلتنگي
مي روي از ديار غم اما
صبح يك جمعه مي رسد از راه
وارث سرخي شقايقها
**
ابتدا قبر مادر باران
كه در آفاق اشك پنهان شد
بعد ترميم مرقد خاكيت
گنبدي كه گلوله باران شد
**
نقشهي شوم قتل آئينه
بركات جديد اين شهر است
زخمهايي كه بر جگر داري
از كرامات تازهي زهر است
**
تشنگي، تشنهي لبانت بود
سرخ آمد ترك ترك گل كرد
داغ قلب پر از شرارهي تو
راز يک زخم مشترک گل کرد
**
خوب شد قدري آب آوردند
تشنه لب جان ندادي آقا جان
بوي كرب و بلاست مي آيد
السلام عليك يا عطشان
**
روي تل داشت آسمان مي ديد
در هجوم سپاه سر نيزه
پيكر ماه ارباً اربا شد
سر خورشيد رفت بر نيزه
یوسف رحیمی
********************
برپاست به بزم پدرت شور و نوایی
من چشم به راه تو نشستم، تو کجایی؟
تو صاحب این روضه و مهمان تو هستم
آقا به پذیرایی مهمان نمی آیی؟
جانم به فدای غم تو، آجرک الله
بنداز به دوشم تو خودت شال عزایی
زهر ستم از پای درآورده پدر را
حالا پسر و روضه و تشییع جدایی
در ظاهر اگر کوچکی و کودک و کم سن
در واقع بزرگی و ابوالفضل نمایی
عالم همه قربان گل فاطمه مهدی...
....امشب تو خودت سینه زن و نوحه سرایی
من گریه کن روضه ی بابای غریبت
تو فکر من و کوله سنگین خطایی
نور دل زهرا به عزا خانه بابا
سر میزنی و میکنی ام کرب و بلایی
حسین ایمانی
*****************
دست زمانه بار دگر اشتباه كرد
زهري، بهار زندگي ام را تباه كرد
در تارو پود پيكرمن رخنه كرده بود
تا مغز استخوان،همه جا طي راه كرد
آتش كشيد باغ اميد دل مرا
با خنده ؛ شعله هاي خودش را نگاه كرد
مثل كسوف روز دهم، سوز تشنگي
خورشيد پر تلألو رويم،سياه كرد
حال و هواي ملتهب حجره ي مرا
همرنگ سرخي شفق قتلگاه كرد
وحید قاسمی
*****************
چه خبر از صفای عسگریین
دل گرفته برای عسگریین
چه خبر از شکوه گنبد او
از دوگلدسته های عسگریین
چه خبر از ضریح و کاشی ها
مرقد دلربای عسگریین
مانده ار سُر من رئا گویا
تلّی ی از خاک جای عسگریین
همه گریند با امام زمان
در غم روضه های عسگریین
آن بقیع و خرابی اش کم بود
شد اضافه عزای عسگریین
نه ز سرداب مانده آثاری
نه ز ایوان طلای عسگریین
می برم من شکایت این قوم
پیشگاه خدای عسگریین
روضه دارد وجب وجب خاکش
وای از کربلای عسگریین
نسل اینان ز نسل کوچه بود
شاهدم ناله های عسگریین
گربگویم میان کوچه چه شد
در بیاید صدای عسگریین
فاطمه زیر دست و پا افتاد
گریه کن ، مقتدای عسگریین
منتقم بهر انتقام بیا
یار درد آشنای عسگریین
قاسم نعمتی
*****************
یازده بار جهان گوشه ی زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریه ی باران کم نیست
سامرائی شده ام ، راه گدایی بلدم
لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست
قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند
بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست
یازده بار به جای تو به مشهد رفتم
بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست
زخم دندان تو و جام پر از خون آبه
ماجرائی است که در ایل تو چندان کم نیست
بوسه ی جام به لب های تو یعنی این بار
خیزران نیست ولی روضه ی دندان کم نیست
از همان دم پسر کوچکتان باران شد
تاهمین لحظه که خون گریه ی باران کم نیست
در بقیع حرمت با دل خون می گفتم
که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست؟
سید حمید رضا برقعی
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: امام عسگری(ع) - شهادت
برچسبها: اشعار شهادت حضرت امام حسن عسگری(ع) مهدی وحیدی