اشعار مناجاتی در محرم
از تو خدا بهشت مجسم درست کرد
داغ تو را بهانه آدم درست کرد
آمد تو را به سینه عالم نشاند و بعد
از آتش ضریح تو مرهم درست کرد
بعدا به پای فجر گلویت که سرخ بود
با اشک و آه سوره مریم درست کرد
از قطعه قطعه شعر تو آمد قصیده ساخت
آخر ردیف ناب تو را غم درست کرد
در کوچه های هیئت تو جبریل ماند
از گریه های گریه کنان دم درست کرد
معمار زخم های تو از ابتدای من
در عرش چشم خانه ی شبنم درست کرد
رگ رگ رگ بریده شده ، دست خنجری
از بوسه گاه حضرت خاتم درست کرد
سر شانه های فاطمه لرزید تا به حشر
وقتی خدا نسیم محرم درست کرد
علیرضا لک
*********************
وقتش شده كه هستی خود را فدا كنیم
تا این كه نذر روضۀ خون خدا كنیم
وقتش شده كه مثل حسینیه های اشك
دل را به رنگ پرچم ماه عزا كنیم
وقتش شده كه در دلمان با محرمت
آقا دوباره هیئت گریه بنا كنیم
چشمی بده كه هر شب روضه به پایتان
در آن هزار خیمۀ ماتم به پا كنیم
اشكی بده كه دیدۀ خود را برایتان
تا روز حشر چشمۀ آب بقا كنیم
قسمت شده دوباره شب جمعه یا حسین
با نامتان حسینیه را كربلا كنیم
یك لحظه هم نمی شود آقا دخیل دل
از پرچم سیاه عزای تو وا كنیم
با یك سلام، می شود از راه دور هم
دل را دوباره زائر قبر شما كنیم
یوسف رحیمی
*********************
من يك كبوترم كه تويي شهپرم حسين
صد شكر در هواي غمت ميپرم حسين
اربابِ من تويي و به كس نيست مُرتَبط
در آستان كوي تو گر نوكرم حسين
بي شك بدون لطف تو من غرق ميشدم
اي كشتي نجات من و ياورم حسين
لطفي كه كرده اي تو به من مادرم نكرد
اي مهربان تر از پدر و مادرم حسين
من هم ز داغ تو به خدا قول ميدهم
تا اينكه زنده ام بزنم بر سرم حسين
آخر به جرم چه كفنت نيزه ها شدند؟
آقاي خوب و از همه كس بهترم حسين
بايد كه مثل پيكر تو زير آفتاب
بي غسل و بي كفن بشود پيكرم حسين
هاني اميرفرجي
*******************
شب جمعه کنار شش گوشه
دل من حالت عجیبی داشت
می شنیدم صدای قلبم را
چشم من حس بی شکیبی داشت
**
حرمش از ملائکه پر بود
انبیا در طواف شش گوشه
و ثواب هزار حج را داشت
به خدا هر طواف شش گوشه
**
شب جمعه ضریح اطهر او
غرق نور حضور فاطمه بود
به خودم آمدم و فهمیدم
بر لبم این نوا و زمزمه بود:
**
«شب های جمعه فاطمه ، با اضطراب و واهمه
آید به دشت کربلا ، گردد به دور خیمه ها
گوید حسین من چه شد ، نور دو عین من چه شد ... »
**
سمت پائین پا که می رفتم
ناگهان چشمهای من تر شد
آنقدر اشک ریخت تا آخر
روضه خوان علی اکبر شد
**
یک به یک گفت روضه ها را تا
پای ششگوشه از نفس افتاد
آه گویا کنار پیکر او
حضرت عشق ناله سر میداد:
**
«جوانان بنی هاشم بیایید
علی را بر در خیمه رسانید ...»
**
از نگاه پر از تلاطم من
زمزم عشق و اشک جاری شد
آه از خیمه تا کنار فرات
عطش و داغ مشک جاری شد
**
خنکای شریعه هم میخواند
دم به دم از غریبی سقا
هم نفس با صدای موج فرات
مادری دم گرفته بود آنجا:
**
«سقای دشت کربلا اباالفضل
دستش شده از تن جدا اباالفضل ... »
**
آن طرف تر نگاه میکردم
شکوه و اشک و ناله و گله را
می شنیدم کنار غربت تلّ
دم به دم ضجه های سلسله را
**
ناگهان در حوالی گودال
محفل گریه های زینب شد
زینب آمد کنار ششگوشه
کربلا کربلای زینب شد
**
رفت قلبم کنار بالا سر
آه انگار سر به پیکر نیست
همهي کائنات میلرزند
گوش کن این صدای خواهر نیست؟
**
«این کشتهي فتاده به هامون حسین توست
این صید دست و پا زده در خون حسین توست ... »
**
بانگ ندبه مرا به خود آورد
صبح جمعه رسیده بود از راه
دل من داشت «العجل» می خواند
در کنار ضریح ثارالله
یوسف رحیمی
*******************
وقتي حسين آمد و دست مرا گرفت
حس ميكنم كه دور و برم را خدا گرفت
بانيِّ روضه هايِ تو در عرش فاطمه ست
در هيئتِ بهشت ، عزايِ تو را گرفت
سينه زنانِ تو همگي عيسَوي دَمَند
پس ميشود ز نوكران تو هم شفا گرفت
عالم بدون كرب و بلا ارزشي نداشت
عشق حسين آمد و دنيا بها گرفت
فردا اسير ِ هول قيامت نميشود
امروز زير پرچمتان هركه جا گرفت
بوي بهشت ميرسد از هيئتِ حسين
از بس ملك رسيد و سپس ارتقا گرفت
اذن زيارت حرمت دست زينب است
بايد فقط ز خواهر تو كربلا گرفت
هنگامه ي قيامت دنيا مُحَرم است
موج الحسين آمد و دل را فرا گرفت
هر ذره بي حسين زمين گير ميشود
هر دانه اي ز خاك حسين گفت و پا گرفت
آزاده نيست هركه غلام حسين نيست
واي از دلِ كسي كه به نام حسين نيست
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
*******************
در سینه ای که عشق شما موج می زند
سر چشمه های نور خدا موج می زند
با یادتان زلالترین قطره های اشک
در چشمهای عاشق ما موج می زند
وقتی که پرچم حرمت موج می خورد
در او هزار قبله نما موج می زند
آواز خشک العطش کودکان هنوز
در خیمه گاه مانده به جا موج می زند
رودی که گفته اند دلش سخت سنگی است
آرام مانده است و یا موج می زند ؟
از او چقدر خاطره در ذهن کربلاست
تا جاری است خاطره ها موج می زند
در خیمه آب نیست و گهواره تشنه است
آن رود رو سیاه کجا موج می زند ؟
وقتی که ساقی حرم از دست رفته است
دیگر فرات آب چرا موج می زند ؟
می خواهد اشک طفل تو را در بیاورد ؟
اینگونه با صدای رها موج می زند
اما نه ! جای گریه علی خنده می کند
خونش اگر چه در همه جا موج می زند
در چشم ذوالفقار که خونخواه کربلاست
طوفان سرخ خشم خدا موج می زند
سید محمد جواد شرافت
*******************
چرا بكوي محبت نمي بري ما را
سبب زچيست نگارا نمي خري ما را
كبوتر حرمم ، گوشه قفس مردم
براي اوج گرفتن بده پري ما را
خدا كند به دلت مهر اين غلام افتد
به رنگ سرخ شهادت در آوري ما را
براي كشتن من حاجتي به خنجر نيست
تو قتل نفس نمودي به دلبري ما را
**
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
*******************
در عرش و فرش صحبت زهرا، ثنای توست
پیداست که لوای دو عالم لوای توست
درمجلست کلیم شدن پخش می کنند
این جلوه های موسوی در عزای توست
درما تو جلوه می کنی و گریه می کنیم
این یا حسین گفتن ما هم صدای توست
در این دو ماه دین خدا رشد می کند
اینها تمام از برکات عزای توست
خونت که ریخت مالک هستی شدی حسین
پس مکه و زمین نجف هم برای توست
جوینده کمال به شهر تو می رسد
بالاتر از بهشت خدا کربلای توست
باگریه می شود به فیوضات تو رسید
پس روضه تو واسطه فیض های توست
صوت الحزین زینب تو شیعه پرور است
سوز صداش باطن کرب و بلای توست
**
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
*******************
درطریقت زحمت بسیارها باید کشید
تا تقرب منت جام بلا باید کشید
یار ما بدنیست از ما یک ملاقاتی کند
گه کریمان را به بالین گدا بایدکشید
در مسیر دلبر ما چشم پاکی واجب است
گرنظرخورد انتقامش را ز مابایدکشید
نیست توجیه قبولی دیدگان خشک را
ازمیان چاه،گاهی آب را بایدکشید
وقت روضه زودتر از هرچه بایدگریه کرد
سفره که آماده شد،فورا غذا بایدکشید
الدوا عندالحسین و الشفاعندالحسین
بهردرمان یافتن دست از دوا بایدکشید
رفته رفته وقت ما دارد به پایان می رسد
تا که عمري هست ناز یار را بایدکشید
رو به قبله کردن ما بین قبر انصاف نیست
صورت ما را به سمت کربلا بایدکشید
عاشقان بی کفن ها ،با کفن بیگانه اند
بعد مردن روي ما یک بوریا بایدکشید
علی اکبر لطیفیان
*******************
ما گرفتار علمدار تو هستیم حسین
از ازل یار علمدار تو هستیم حسین
سمت نوکری ما سمتی دیرینه است
عبد دربار علمدار تو هستیم حسین
ما اگر مهر تو داریم همه مدیون
لطف بسیار علمدار تو هستیم حسین
مادرت فاطمه ما را چقدر کرده دعا
چون که غمخوار علمدار تو هستیم حسین
هم بدهکار تو لطف فراوان توایم
هم بدهکار عمدار تو هستیم حسین
روز رجعت ز عنایات تو ان شاءالله
ما علمدار علمدار تو هستیم حسین
شاد از آنیم که در روز قیامت حتّی
در پی کار علمدار تو هستیم حسین
اشک می بارد از این مشک دو دیده امروز
ما عزادار علمدار تو هستیم حسین
انتقام غم عظمای تو را می گیریم
ما ز انصار علمدار تو هستیم حسین
محمد فردوسی
*******************
عطری که از حوالی پرچم رسیده است
ما را به سمت مجلس آقا کشیده است
از صحن این حسینیه تا صحن کربلا
صد کوچه وا کنید، محرّم رسیده است
دست ازل دو چشم مرا وقف گریه کرد
اصلاً مرا برای همین آفریده است
آقا ببین برای عزای تو مادرم
پیراهن سیاه برایم خریده است
نورش نمی دهند و بهشتش نمی برند
چشمی که روضه های شما را ندیده است
هرچند صد پیاله تو را گریه کرده اند
امّا هزار قطره ی اشک نچییده است
علی اکبر لطیفیان
*******************
این روزها غم تو مرا میکشد حسین
شب های ماتم تو مرا میکشد حسین
تا آن دمی که منتقم تو نیامده ست
سرخی پرچم تو مرا میکشد حسین
از لحظهی ورودیه تا آخرین وداع
هر شب ، محرّم تو مرا میکشد حسین
هنگام پر کشیدن یاران یکی یکی
اشک دمادم تو مرا میکشد حسین
داغ علی اصغر و عباس و اکبرت
غمهای اعظم تو مرا میکشد حسین
از قتلگاه تو چه بگویم؟ حکایتِ
انگشت و خاتم تو مرا میکشد حسین
بر نیزه در مقابل چشمان خواهری
گیسوی درهم تو مرا میکشد حسین
سالار سر بریدهی زینب سرم فدات
هستی فاطمه! پدر و مادرم فدات
یوسف رحیمی
*******************
تا تو دردم میدهی آن را دوا حس میكنم
عافیت را در میان هر بلا حس میكنم
بهترین اوقات عمرم در میان روضههاست
خویش را در خانهی خیرالنسا حس میكنم
بهتر از ماه مبارك در محرم تائبم
حال استغفار را در روضهها حس میكنم
این زمان با آن مكان تأثیرشان عین هم است
در محرم خویش را در كربلا حس میكنم
سینهچاك سینهی عریان یار زینبم
میزنم بر سینه چون این درد را حس میكنم
بین توحید و تجلی نسبت عینیت است
پس خودم را پیش تو پیش خدا حس میكنم
تو همان روضه شدی و من همان گریه شدم
تو مرا حس میكنی و من تو را حس میكنم
قیمت پایین پایت مثل بالای سر است
عرش بالا را همین پایین پا حس میكنم
**
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
*******************
بالا نرفت آنکه به پای تو پا نشد
آقا نشد هر آن که برایت گدا نشد
مقصود از تکلم طور از تو گفتن است
موسی نشد هر آن که کلیم شما نشد
روز ازل برای گلوی تو هیچ کس
غیر از خدای عز و جل خون بها نشد
در خلقتش زمین و مکان های محترم
بسیار آفرید ولی کربلا نشد
گر چه هزار سال برای تو گریه کرده اند
یک گوشه از حقوق لب تو ادا نشد
ما گندم رسیده شهر ری توایم
شکر خدا که نان تو از من جدا نشد
یک گوشه می رویم و فقط گریه می کنیم
حالا که کربلای تو روزی ما نشد
داغ تو اعظم است تحمل نمی شود
در حیرتم چگونه قد نیزه تا نشد
علی اکبر لطیفیان
*******************
چگونه بوده دم آخرت نمیدانم
چه سان بریده سر از پیکرت نمیدانم
چگونه خورده گره با نگاه مأیوست
نگاه بی رمق اکبرت نمیدانم
هزار زخم شکوفا به باغ پیکر تو
چگونه تو را دیده مادرت نمیدانم
کجاست آن تن خسته که نیم جانی داشت
کجاست جامه و انگشترت نمیدانم
چگونه باورم آید به حلق خونینت
نشسته بوسه زده خواهرت نمیدانم
به دست و پای ستوران به جای نعل چه بود؟
که شرحه شرحه شده پیکرت نمیدانم
کدام دست خزان نقش تازیانه زده
به جسم همچو گل دخترت نمیدانم
**
*******************
بعد از تو آفتاب به دردی نمی خورد
شبهای ماهتاب به دردی نمی خورد
وقتی تو تشنه ماندی ، از آن روز تا ابد
دجله ، فرات ، آب به دردی نمی خورد
گاهی به دوش جد و گهی روی نیزه ها
دنیا به این حساب به دردی نمی خورد
سنگ ات زدند تا که خدا اجرشان دهد
زآن دم دگر ثواب به دردی نمی خورد
خون را زدم کنار ز پیشانی دلم
خورشید در نقاب به دردی نمی خورد
آقا بس است غربت تو بی شماره است
صد بغچه شعرناب به دردی نمی خورد
مهدی صفی یاری
*******************
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد
به یاد چایی شیرین کربلایی ها
لبم حلاوت "احلی من العسل" دارد
چه ساختار قشنگی شکسته است خدا
درون قالب شش گوشه یک غزل دارد
بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟
بگو محبت ما ریشه در ازل دارد
غلامتان به من آموخت در میانه ی خون
که روسیاهی ما نیز راه حل دارد
سید حمید رضا برقعی
*******************
گريه ميكردم ولي با آن وضو ميساختم
داشتم با آبِ رويم آبرو ميساختم
گريه ام غسل طهارت بود زير سايه اش
فطرتم را از گناهان شست و شو ميساختم
بايد اين مِي هاي جاري را گرفت و جمع كرد
كوزه گر گر ميشدم حتماً سبو ميساختم
ميگرفتم بيشتر زآنچه توقع داشتم
تا خودم را با كريمان روبه رو ميساختم
پيرهن مشكي تنم كردم ولي با نخ نخش
ناقصي هاي دله خود را رفو ميساختم
من رسول تُركم و يك روز كلبش ميشوم
چه سحرها در خيالم آرزو ميساختم
امتحان كردم خودم روزي نميگفتم حسين
از شبش تا صبح با آهه گلو ميساختم
عمر من طي شد ميان سوختن يا ساختن
با لبش ميسوختم با زلف او ميساختم
علي اكبر لطيفيان
*******************
این اشک نیست، آب زلال و مطّهر است
این چشم نیست، چشمه ای از حوض کوثر است
ظرفِ نزولِ رحمتِ پروردگار شد
چشمی که پای مجلس این روضه ها، تر است
چشمی که بیش تر به خودش، گریه دیده است
فردا کنار فاطمه با آبروتر است
ما خشک می شویم، ولی بار می دهیم
دنیای گریه، مزرعه ی سبز محشر است
فرموده است حضرت صادق: هر آن کسی
گریانِ جدّ ما شده، با من برادر است
در حجّ و در عبادت و در سجده های شب
گریه کن ِحسین، شریک پیمبر است
ما را از این تلاطم دنیا، هراس نیست
تا کشتی نجات حسینی، شناور است
بر من لباس نوکری ام را کفن کنید
نوکر بهشت هم برود، باز نوکر است
علي اكبر لطيفيان
*******************
انسان هميشه بين مرز خير و شرهاست
تشخيص اين دو راه محتاج سحرهاست
بايد براي قرب، طي بندگي كرد
معراج بعد از راهها بعد از گذرهاست
بايد كه از مرز ظواهر آنطرف رفت
زيرا كه گاهي پشت آيينه خبرهاست
بايد كه قبل از ديگران با نفس جنگيد
نفس مهذب گشته در حكم سپرهاست
روي درختي كه به پاي ريشههايش
خون عقيده ريخته، حتما ثمرهاست
بايد به عاشورا نظر كرد و نظر داد
نوعا بصيرتها همان نوع نظرهاست
فرمود علياكبر چه باكي دارم از مرگ
تا راه ما حق است، حق در اين گذرهاست
حقاً كه حق است او ولو تنها
كه گفته است مرز حقيقت بيشتر يا بيشترهاست
اي پير راه ما خيالت جمع باشد
اي پير راه، فهم جوانها آنقدرهاست
كه با 9 دي فتنه را درهم شكستند
آري به دنبال بصيرتها، ظفرهاست
مثل پدر ما را نوازش كن، بغل كن
امشب شب لطف پدرها بر پسرهاست
فرمودهاند اولادنا اكبادنا، پس
با اين حساب، امشب شب آه جگرهاست
علی اکبر لطیفیان
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: مناجات های محرمی
برچسبها: اشعار مناجاتی در محرم مهدی وحیدی