اشعار ولادت امام جواد(ع)
دلگير تر از سينهي تنگم قفسي نيست
در خانهي تنهايي من همنفسي نيست
تنهاتر از اين بيكس دلمرده كسي نيست
من يكسره فريادم و فريادرسي نيست
در حسرت آغاز بهار است كويرم
واكن دهن شيشهي من را به لبي يا
دم كن نفس شرجي من را به تبي يا
پر كن بغل سرد مرا يك دو شبي يا
سر كن با من چند سحر در رجبي يا
فرصت بده تا پيش قدمهات بميرم
وقتي كه به موي تو مسير دلم افتاد
صدها گرهي كور سرِ مشكلم افتاد
شور لب تو بر بدن ساحلم افتاد
صد شكر كه در خانهي تو منزلم افتاد
در پيچ و خم عشق تو در آمده پيرم
آغاز بهار است صداي قدم تو
جنگل شدم از آب و هواي قدم تو
سر ميدود از شوق براي قدم تو
چشمان مدينه شده جاي قدم تو
از هرچه به غير از قد و بالاي تو سيرم
جان همهي شهر به گيسوي تو بسته است
نان همه بر همت بازوي تو بسته است
بند دل عيسي به دم هوي تو بسته است
طاقي است دل ما كه به ابروي تو بسته است
با دست تو ورز آمد از آغاز خميرم
با آمدنت ختم شده غصهي بابا
لبخند تو شد ساحل آرامش دريا
شد بسته در تهمت بيپايه و بيجا
مبهوت شد از ذرهاي از علم تو يحيي(يحيي بن اكثم)
گفتي كه من از طايفهي علم غديرم
خورشيد شدي ساقي اين نور علي شد
نوري نبوي آمد و منشور علي شد
آتش خودِ حق بود ولي طور علي شد
تأكيد به مستي شد و انگور علي شد
از عقل جدا شد سرِ اين كوچه مسيرم
حرف از علي و آينهها شد چه بجا شد
دستم پُر باران دعا شد چه بجا شد
غم ، پشت سرم آبلهپا شد چه بجا شد
اين شعر فقط صرف خدا شد چه بجا شد
از شعلهي اين راز گُل انداخت ضميرم
محمد بختیاری
**********************
حس باران در نگاه ساده ات
شوق رفتن در مسير جاده ات
مبدا مشهد، مقصد من كاظمين
نقشه ي راهم گل سجاده ات
مي روم از سنگلاخ عاشقي
تا نهايت هاي دور افتاده ات
رفتن و رفتن بدون وقفه اي
شيوه ي شب گردي دلداده ات
مي رسم يك روز بر دروازه ي
چشم هاي مهربان و ساده ات
جا گرفته كهكشاني از غزل
در مدار زلف پيچ افتاده ات
در تفرج گاه صبح شعر من
دب اكبر مي شود كباده ات
حضرت والا، امام عالمين
يوسف زهراي شهر كاظمين
ساحل درياي جودت بيكران
هفت دريا قطره اي از فضلتان
سفره ي احسانتان گسترده است
حاتم طائي نشسته پاي آن
من گداي اهل بيتم، اي امير
باب حاجات من است اين آستان
روزي من را خدا دست تو داد
كاسه اي آب و كمي خرما و نان
قرص نان ها دست پخت فاطمه ست
شك ندارم اي كريم مهربان
گندمش را از بهشت آورده اي
از زمين هاي خودت در آسمان
خانه ات آباد باشد تا ابد
كوري چشم حسودان زمان
حضرت والا، امام عالمين
يوسف زهراي شهر كاظمين
آينه در آينه پيغمبريد
ساقيان گرد حوض كوثريد
سوره ي كوثر جواب محكم
آنكه مي گويد شماها ابتريد
چارده نوريد، نور لايزال
بر سرير كبريايي زيوريد
عرشيان را درس ايمان داده ايد
در دو عالم اهل وعظ و منبريد
هر سحر بعد از نماز صبح تان
روضه خوان روضه هاي مادريد
در قيامت جان پناه شيعيان
بر تمام عرش سايه گستريد
شك ندارم كه مرا همراه تان
روز محشر سمت جنت مي بريد
حضرت والا، امام عالمين
يوسف زهراي شهر كاظمين
وحید قاسمی
**********************
هر که سر خدمت نگار ندارد
هر چه که هم باشد اعتبار ندارد
بحث سر دیدن کریمی یار است
ور نه گدا بودن افتخار ندارد
وقت کرم دست تو به دست گدا خورد
بهتر از این لطف روزگار ندارد
شانه بزن بیشتر به زلف کمندت
این دل ما ترس تار و مار ندارد
صبح قیامت اگر تو دلبر مایی
هیچ کسی با بهشت کار ندارد
تا که خدا هست شاه و گدا هست
شاه اگر یار ماست روزی ما هست
لطف تو باشد اگر، حساب کدام است
مهر تو باشد اگر، عذاب کدام است
علت خلقت تویی در عشق و گر نه
جبر کدام است و انتخاب کدام است
چله ای باید گرفت تا که بفهمیم
سرکه کدام است یا شراب کدام است
این پدر پیر تو چگونه بخوابد
پهلوی گهواره ی تو، خواب کدام است
روی تو و روی او... چگونه بفهمیم
در وسط این دو، آفتاب کدام است
هیچ کسی مثل تو وجود ندارد
مثل تو و سفره ی تو جود ندارد
باز بینداز سمت ما نظرت را
نوکر دربار کن غلام درت را
جای تو عرش است و خاک قابل تو نیست
این طرفی کرده ای چرا گذرت را
بعد چهل سال گریه کردن و هجران
این همه خوشحال کرده ای پدرت را
بعد چهل سال، عاقبت شده وقتش
تا بگذارد به روی سینه سرت را
وای اگر وا شود ز چهره نقابت
پر کنی از کشته کشته دور و برت را
شهر پر است از حسود، حرز بینداز
یا که عوض کن مسیر رهگذرت را
در همه مولودهای قوم پیمبر
هیچ کسی نیست از تو با برکت تر
لطف تو را از ازل زیاد نوشتند
آینه ات را خدا نژاد نوشتند
خاک سر راه تو بهانه ی خلق است
خاک مرا از همین بلاد نوشتند
ایل و تبار مرا مرید نوشتند
ایل و تبار تو را مُراد نوشتند
هر چه خدا جود داشت داد به دستت
نام تو را این چنین، جواد نوشتند
یا کرم و یا جواد عبد تو هستم
حضرت باب الجواد عبد تو هستم
هفت زمین در خور کبوتر تو نیست
غیر بلندای عرش بستر تو نیست
وقت نماز شبت تجلی الله
هیچ کسی جز تو در برابر تو نیست
خواست پدر بوسه اش برای تو باشد
خوب شد این که کسی برادر تو نیست
گر چه علی اکبرِ امامِ رضایی
زخم ولی بر ضریح پیکر تو نیست
این شب جمعه بده جواب همه را
آب مگر مهریه ی مادر تو نیست
از چه علی اصغر از فرات ننوشید
از چه از آن مایه ی حیات ننوشید
علی اکبر لطیفیان
**********************
آسمان اشک شوق می بارید
عشق روی زمین قدم می زد
دست باران به شانه ها می خورد
خلوت باغ را بهم می زد
**
اسکله بر افق تبسم کرد
موج و ساحل کنار هم ماندند
جزر ومد کف زدند و رقصیدند
و صدفها ترانه می خواندند
**
پر و بال کبوتران واشد
دل خود را به آسمان دادند
ماتشان برده بود و از بالا
خانه ای را بهم نشان دادند
**
خانه ی آیه ها و آینه ها
کعبه تنها رفیق و همگامش
قعر زیر بنای آن خورشید
پاتوق هر فرشته ای بامش
**
ناگهان عرش بر زمین افتاد
فرش تعظیم کرده و پا شد
و ملائک به چشم خود دیدند
سرزمین مدینه زيبا شد
**
ازدحام گدا چنان پشتِ
در خانه هجوم آوردند
به گمانم که روزی ِخود را
تا نگیرند بر نمی گردند
**
نهمین نور خانواده ی عشق
هشتمین طفل مادر دنیا
پسر ماهِ حضرت خورشید
پدر جود و مهربانی ها
**
هنر یک نگاه او حاتم
بسکه از رتبه ی کرم رد شد
باعث قحطی گدا شده است
دست و دل بازی اش زبانزد شد
**
السلام ای امام سائلها
حضرت عشق همجوار خدا
دامنت رابه دست ما برسان
لطف حق٬ ای خزانه دار خدا
**
جود تو علت وجود من است
سوره ی کوثر امام رضا
تو جوانی جوانی ام به فدات
ای علی اکبر امام رضا
**
تو بهاری وسبزی و سروي
ماخمیده درخت پائیزیم
گریه ی تو ز ماتم زهراست
مابرای تو اشک می ریزیم
**
گرچه بی ارزشیم و سرباریم
ماخریده شدیم گریه کنیم
خنده اصلاً به ما نمی آید
آفریده شدیم گریه کنیم
حامد خاكي
**********************
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
در هر نگاه اين قبيله هل اتائي ست
چشم تهيدستان عالم جان گرفته
مي بارد انوار کرم از هر کرانه
شب هاي دلگير زمين پايان گرفته
داده خدا ماهي به خورشيد رئوفش
آري دعاي حضرت جانان گرفته
از عرش جنت سورهی ياسين رسيده
خاک مدينه عطر الرّحمان گرفته
نسل امامت مي شود پاينده با او
از برکتش دلهاي شيعه جان گرفته
او می رسد جود و سخا معنا بگیرد
در قلب عالم نور رحمت پا بگیرد
عالم همه قطره اگر دريا تو هستي
کل خلائق عبد اگر مولا تو هستي
فيض وجود توست رزق اهل دنيا
باران جود عالم بالا تو هستي
اي آسمان لطف غير از آستانت
سائل کدامین سو نهد رو، تا تو هستي
مانده ست ابتر کيدِ بدخواهان شيعه
روشن ترين تفسير اعطينا تو هستي
مانند کوثر چشمهی جاري نوري
با اين حساب آئينهی زهرا تو هستي
بابات بوده پارهی قلب پيمبر
آرامش هر لحظهی بابا تو هستي
ابن الرضایی تو کريم بن کريمي
ما چون گدایی یا اسیری یا یتیمی
چشمان تو جنت! نه جنت آفريني ست
در هر نگاه روشنت خلد بريني ست
هر واژهی تو عطر و بوي وحي دارد
وقتي که خلق و خوي تو روح الاميني ست
با عشق تو قلبي نمي سوزد در آتش
آقا ولاي تو عجب حصن حصيني ست
گويا گره خورده دلم با عرش اعلي
هر رشته از مهر شما حبل المتيني ست
اذن حضور اينجا فقط اخلاص و تقواست
چشمان تو خورشيد هر اهل يقيني ست
کي لايق وصف شکوه بي حد تو
اين شعرها اين واژه هاي اينچيني ست
اي آسمان! اي بي کران! اي بي نهايت!
من را ببخش آقا اگر شعرم زميني ست
من روزي هر ساله ام را از تو دارم
چشمان من بر دستهاي نازنيني ست
عمريست که ريزه خور اين آستانم
در وصف جود بي کرانت ناتوانم
هر شب دل من سائل باب المراد است
آنجا که حاجتمند درگاهش زياد است
آنجا که اميد و پناه آخر ماست
آنجا که اوج هر توسل يا جواد است
جز آستان تو پناهي که نداريم
اين استغاثه با تمام اعتقاد است
بي لطف تو از دست خواهد رفت عبدت
يک گوشه چشمي سائل تو خانه زاد است
ماها کجا و سائلي آستانت
بر خاک راهت آسمان هم سر نهاده ست
آقا شفيع ما به درگاه خدايي
وقتي که جودش را به چشمان تو داده ست
مداح چشمانت کسي غير از خدا نيست
بر ما مگيري خرده، واژه کم سواد است
در مشهد سلطان ايران هم که هستيم
دلهاي ما پروانهی باب الجواد است
آقا دل من در هواي کاظمين است
در حسرت يک بوسه بر قبر حسين است
یوسف رحیمی
**********************
در خلوت یاران اثری بهتر از این نیست
در چله گرفتن ثمری بهتراز این نیست
ما خم شراب از جگر غوره گرفتیم
در میکده ی ما هنری بهتر از این نیست
سجاده بیارید که تا صبح نخوابیم
در بین سحرها – سحری بهتر از این نیست
ما درد نگفتیم ولی باز دوا کرد
در شهر، طبیب دگری بهتر از این نیست
حق داشت بنازد پدر پیر مدینه
در هیچ کجایی پسری بهتر از این نیست
گفتند جواد است سر راه نشستیم
در جمع گدایان خبری بهتر از این نیست
پر کرد به اجبار خودش کیسه ی ما را
در کوچه ی ما رهگذری بهتر از این نیست
گفتند سلامی بده و زائر او باش
دیدیم در عالم سفری بهتر از این نیست
پس زائر یاریم توکلت علی الله
ما عبد نگاریم توکلت علی الله
ابروی تو و تیغ بلا فرق ندارند
در طرز شهادت شهدا فرق ندارند
کافی است که پای تو به یک سنگ بگیرد
این گونه که شد سنگ و طلا فرق ندارند
ایام طفولیت تو عین بزرگی است
در معجزه، ایام خدا فرق ندارند
از رحمت تو دور نبودند،سیاهان
وقت کرم تو، فقرا فرق ندارند
پایین سرسفره تو نیز چو بالاست
در خانه ی تو شاه و گدا فرق ندارند
ما کار نداریم رضا یا که جوادی
در مذهب ما آینه ها فرق ندارند
تو آمده ای تا که سرآمد شده باشی
یکبار دگر نیز محمد شده باشی
بیمار شدن از من و عیسی شدن از تو
لب تشنه شدن از من و دریاشدن از تو
در راه عصای تو بیان کرد: امامی!
اعجاز عصا از تو و موسی شدن از تو
در مهد به اثبات خودت سعی نمودی
در کودکی ات این همه والا شدن از تو
چهل سال پدر – چشم به راه پسرش بود
حالا یکی یک دانه ی بابا شدن از تو
چشمان موفق به امید تو نشسته است
پس دست شفا از تو و بینا شدن از تو
تا زائر سرو قد و بالای تو باشد
جانم پسرم از پدر و پاشدن از تو
بگذار قدم های تو را خوب ببیند
در قامت تو جلوه ی محبوب ببیند
هستند کریمان دو عالم سرخوانت
یکبار نخورده است گره کیسه ی نانت
اصلا حرم شاه خراسان حرم توست
هرصحن که گشتیم در آن بود نشانت
انگار که گهواره تو عرش زمین بود
وقتی پدر پیر تو می داد تکانت
تکبیر تو از داخل گهواره رسیده است
هستم اگر امروز مسلمان اذانت
یکبار پدر گفتن تو گر نمی ارزید
صدبار نمی رفت به قربان زبانت
از چشم پدر دور مشو – گرگ زیاد است
براین پدرت حق بده باشد نگرانت
در راه مبادا قدمت خار ببیند
آن صورت چون برگ تو آزار ببیند
یک روز می آید که می افتد بدن تو
لب تشنه بمانی و بخشکد چمن تو
یک روز می آید که می افتی و کنیزان
در خانه برقصند کنار بدن تو
ای یوسف زهرا - دل یعقوب فدای ...
آن لحظه ی خاکی شدن پیرهن تو
هرچند کلام تو در آواز شود گم
اما نزند هیچ کسی بر دهن تو
علی اکبر لطیفیان
**********************
طوبای تو میان دلم قد کشیده است
بین من و خیال خودم سد کشیده است
احساس می کنم به تو نزدیک می شوم
جذر مرا نگاه تو مد کشیده است
این جذبه طلایی بالا نشین تو
بال مرا حوالی گنبد کشیده است
دست خدای عز و جل روی قلب ما
این بار سوم است محمد کشیده است
نوری رئوف در حرمت موج می زند
الطاف کاظمین به مشهد کشیده است
بخشنده تو ،خدای کرم تو ، جواد تو
ابن الرضا تو ، حضرت باب المراد تو
بگذار خاک پای تو نقاشی ام کنند
سجاده ی دعای تو نقاشی ام کنند
بگذار بر کنار قدم های هر شبت
با رشته عبای تو نقاشی ام کنند
بال و پرم بده که شبیه کبوتری
امروز در هوای تو نقاشی ام کنند
بگذار از زمان ازل تا همیشه ها
آقای من برای تو نقاشی ام کنند
وقتی میان خانه دعا پخش میکنی
مسکین ترین گدای تو نقاشی ام کنند
بخشنده تو ، خدای کرم تو ، جواد تو
ابن الرضا تو ، حضرت باب المراد تو
ای بالش تو دست امام رئوف ما
ای سایه بان روی تو بال فرشته ها
تا آمدی امام رضا گریه اش گرفت
ای مستجاب چله سجاده دعا
تا یک تبسمی نکنی پا نمی شود
خورشید از مقابل گهواره شما
اینگونه بی نقاب نظر می خوری عزیز
اینقدر در مقابل آیینه ها نیا
آقا قرار ما سر میدان کاظمین
ای اولین زیارت ما بعد کربلا
بخشنده تو ، خدای کرم تو ، جواد تو
ابن الرضا تو ، حضرت باب المراد تو
هر صبح چهارشنبه مقیم تو می شوم
از زائران صبح نسیم تو می شوم
روزی اگر به طور مرا راهیم کنند
سوگند میخورم که کلیم تو می شوم
وقتی که از محله ما میکنی عبور
کوچه نشین دست کریم تو می شوم
بر پشت بام گنبد زرد و طلائیت
مثل کبوتران حریم تو می شوم
کم کم در ابتدای خیابان کاظمین
دارم همان گدای قدیم تو می شوم
بخشنده تو ،خدای کرم تو ، جواد تو
ابن الرضا تو ، حضرت باب المراد تو
علی اکبر لطیفیان
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: امام جواد(ع) - ولادت،مدح
برچسبها: اشعار ولادت امام جواد(ع) مهدی وحیدی