مداح و نوکری
هر دم در آستانه ی عشقت گدا شدم
از معصیت رها شدم و با خدا شدم
معجون شیر مادر و اشک عزایتان
بر جان من نشست و به تو مبتلا شدم
آندم که تربت تو به کامم گذاشتند
دلداده ی تو و غم کرب و بلا شدم
با واژه های بر لب خشکیده ات سلام
با ماجرای تشنگی ات آشنا شدم
هر دفعه بر در تو زمین خورده آمدم
در زیر پرچم و علمت باز پا شدم
دیدم که بسته شد در رحمت بر روی من
وقتی به قدر یک نفس از تو جدا شدم
رویای بیکرانه و شیرین هر شبی
آقای ذره پرور و سالار زینبی
بر روی برگ برگ غزل جای شبنم است
اشکت به زخمهای دلم مثل مرهم است
زهرا نگاه کرده به من نوکرت شدم
جنس دل و تراشه ی این سینه از غم است
دار و ندارتان همگی خرج من شده
گر جان دهیم پای عزاداریت کم است
اینجا چه خوب باشی و بد راه می دهند
طرز خرید کردن ارباب در هم است
هر ساله شال و بیرق و پیراهن سیاه
چشم انتظار دیدن ماه محرم است
نقش است بر کتیبه ی دل شهر محتشم
(باز این چه شور است که در خلق عالم است)
(مسلم)بگو به فاطمه دل زیردین توست
این کشته ی فتاده به هامون حسین توست
هاشم طوسی
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: * مداح و نوکری
برچسبها: مداح و نوکری