اشعار عيد غدير
يا على نام تو بر دم نه غمى ماند و نه همّى
بأبى انتَ و اُمّى
گوييا هيچ نه همّى به دلم بوده نه غمّى
بأبى انتَ و اُمّى
تو كه از مرگ و حيات، اين همه فخرى و مباهات
على اى قبله حاجات
گويى آن دزد شقى تيغ نيالوده به سمّى
بأبى انتَ و اُمّى
گويى آن فاجعه دشت بلا هيچ نبود است
در اين غم نگشود است
سينه هيچ شهيدى نخراشيده به سُمّى
بأبى انتَ و اُمّى
حق اگر جلوه با وجهِ اَتَمَ كرده در انسان
كان نه سهل است و نه آسان
به خودِ حق كه تو آن جلوه با وجهِ اَتمّى
بأبى انتَ و اُمّى
منكر عيد غديرخم و آن خطبه و تنزيل
كر و كور است و عزازيل
با كر و كور چه عيد و چه غديرى و چه خُمّى
بأبى انتَ و اُمّى
در تولاّ هم اگر سهوِ ولايت چه سفاهت
اف بر اين شمِّ فقاهت
بى ولاى على و آل چه فقهى و چه شمّى
بأبى انتَ و اُمّى
كلّيات ديوان شهريار
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: عید غدیر
برچسبها: اشعار عيد غدير