اشعار شهادت امام هادی (علیه السلام)
دسته دسته فرشته ها هر شب
برتو عرض سلام می کردند
و بزرگان آسمانی ها
پیش تو احترام می کردند
**
آسمانها همیشه دلگرم اند
بسکه خورشید مهربان دارید
ذره ای هم به ما بتابانید
از نگاهی که بی کران دارید
**
باید از فاطمه اجازه گرفت
تا که نام تو را ترنم کرد
باید آری برای ذکر شما
یا وضو داشت یا تیمم کرد
**
لوحی از یک زیارت جامع
بهترین هدیه شما بر ماست
لوح سبزی که امتداد آن
در میان صحیفه ی زهراست
**
لحظه لحظه حیاتتان اینجا
جان تازه به آسمان می داد
سیره های زلال و پاک شما
عکستان را به ما نشان می داد
**
رزق های تمام این عالم
گرچه در دست آسمانت بود
گرچه هر روز آفرینش هم
احتیاجش به لقمه نانت بود
**
لیک هر روز ای تواضع محض
در پی رزق کار می کردی
و همیشه به نام بسم الله
سفره ات را بهار می کردی
**
می نویسد زمین کلامت را
می سراید زمان برای ما
دوست داریم بشنویم از تو
چند آیه بخوان برای ما
**
چشمهایت چقدر خون گرمند
که گدا را به خانه می خوانند
دستهایت چقدر پر مهرند
که کسی را ز در نمی رانند
**
آه دنیا چه کرده ای با خود
با خودت با امام خوبیها
مهر دیدی و در عوض کردی
دشمنی با تمام خوبیها
**
با بهشتی که توی چشمانش
حرمین پر استجابت داشت
با همان جانشین بر حقی که
بر زمین و زمان نیابت داشت
**
تو چه کردی که آسمان لرزید
از غم و غصه های خورشیدش
از جگرهای پاره پاره ی او
از شب و روزهای تبعیدش
**
این علیِ چهارمی بوده
که به خانه نشینی اش بردی
و شبانه دو دست او بستی
به شب دل غمینی اش بردی
**
باز شب شدو باز مردی را
سر برهنه به کوچه ها بردند
خاطرات شکسته ی او را
به مدینه، به کربلا بردند
**
کینه هاشان شکفت وقتی که
ضربه از آفتاب می خوردند
بی حیاها به ناسزا آن شب
پیش چشمش شراب می خوردند
**
در همانجا که بزم شور و شراب
داغ های تو را شرر می زد
بغض سنگین اشک چشمانت
به حوالی کوفه پر می زد
**
به همانجا که دست زنها را
به سر شانه هایشان بستند
و به دستان دختر حیدر
همگی را به ریسمان بستند
**
کاش آن لحظه آسمان ها را
روی کوفه خراب می کرند
چون اسیران اهل بیتی را
خارج از دین خطاب می کردند
شام مثل فضای کوفه نبود
که علی را حساب می کردند
با سری که به چوب می بستند
خواهری را عذاب می کردند
وای آن لحظه بر شما چه گذشت؟
که کنیز انتخاب می کردند
رحمان نوازنی
******************
آن روز از کبوتر زخمی پری نبود
خورشید فاطمه که به این لاغری نبود!
شد مثل مادرش به خدا راه رفتنش
فرقی که داشت این که جوان بستری نبود
آیا دلیل غصّه ی او زهر بوده؟ نه
از آن شراب، دردسر بدتری نبود
یک بی حیا و ظرف شراب و امام بود
اما به لعل لب، لب چوب تری نبود
یک شهر دشمن از همه جانب ولی دگر
چشم طمع که در پی انگشتری نبود
آنجا کشنده بود که در پیش دختران
می زد یزید چوب،… وَ آب آوری نبود
ای کاش در مقابل چشمان خواهری
رأس بریده داخل طشت زری نبود
فریاد می کشید صدای گرفته ای:
بابا محاسن تو که خاکستری نبود!
وای از غروب شام غریبان که ناقه بود
امّا میان جمع، علی اکبری نبود
علی زمانیان
******************
به یمن تو گدای اهل بیتم
گدای هل اتای اهل بیتم
به لطف آستان مستجابت
مسلمان دعای اهل بیتم
به نام تو پس از عمری غریبی
غلام آشنای اهل بیتم
زیارت جامعه خواندی و حالا
سگ کهف الورای اهل بیتم
به احسان هدایت کردن توست
اگر تحت لوای اهل بیتم
اگر چه کربلایی هستم اما
گدای سامرای اهل بیتم
ولی کبریا جانم فدایت
امام سامرا جانم فدایت
منم از مبتلایت مبتلاتر
منم از آشنایت آشناتر
اگر لطف کریمان به نداری است
منم از بینواها بینواتر
تو حالا که هزاران فیض داری
دل من از گدایانت گداتر
تو راه باز توحیدی،هر آنکه
به تو نزدیک تر پس با خدا تر
برایت دشمنت هم نذر می کرد
تو هستی از همه مشگل گشا تر
علی هستی و جدت هم علی بود
تویی با این حساب ابن الرضاتر
تو هم مثل پدر زهرا نژادی
عزیز خانه ی باب المرادی
تو در یکتائی ات یکتا شناسی
تو در آقایی ات آقا شناسی
لباس بندگی بر تن گرفتی
تو الحق بنده مولا شناسی
تو هنگام کریمی از گداها
نمی پرسی غریبی یا شناسی؟
تو در سیر نزولت هم صعود است
تو در روی زمین بالا شناسی
امام غائبت را مدح کردی
تو در امروز هم فردا شناسی
زیارت جامعه در اصل این است
زیارت نامه ی زهرا شناسی
زیارت جامعه یعنی ولایت
زیارت جامعه یعنی هدایت
دلت سرمنشاء خلق عظیم است
تجلی گاه رحمان و رحیم است
اقامت کن میان دل که عمری
دلم در کوی دلدارش مقیم است
هدایت کن مرا باگوشه چشمی
صراط تو صراط مستقیم است
اسیر گریه ام، ری زاده هستم
که از عشاق تو عبدالعظیم است
بهشت شیعه باشد سامرایت
حریمت عرش جنات النعیم است
بیا و شیعه را دریاب، آقا
قرار ما دم سرداب، آقا
احسان محسنی فر
*****************
تب دارترین تب زده ی بستر دردم
پر سوز ترین زمزمه ی حنجر دردم
رنگ رخ من بر همگان فاش نموده
در باغ نبی جلوه ی نیلوفر دردم
فریاد عطش زد دهن سوخته ام تا
تر شد لب خشکیده اش از ساغر دردم
جای عرق از چهره ی من زهر چکیده
پیغامبر خسته دل باور دردم
بر زیر گلوی جگرم دشنه کشیدند
من کشته ی تیغ شرر لشگر دردم
آتش فکند بر قد وبالای سپیدار
یک ذره ی ناچیز ز خاکستر دردم
خون گریه کند اخترو مهتاب برایم
افلاک شده مستمع منبر دردم
وحید قاسمی
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: امام هادی(ع) - شهادت
برچسبها: اشعار شهادت امام هادی (علیه السلام) مهدی وحیدی