اشعار عيد غدير

دشت تا خيمه زد آهنگ خروشيدن را
چاه هم تجربه كرد آتش جوشيدن را

دست خورشيد در آفاق رسالت چرخيد
چنگ زد گيسوي ترديد پريشيدن را

و بيابان چه تبي داشت از انبوه سكوت
تا مبارك كند اين آينه پوشيدن را

عشق ابلاغ شد و حلقه مستان گُل كرد
تازه كرد آن خُم نو، چشمه نوشيدن را

پر شد آغوش غدير از دم «بخٍّ بخٍّ»
تا بكوبد هيجانات نيوشيدن را

عطر «من كنتُ...» و غوغاي «علي مولاه»
قافله قافله راند اين همه كوشيدن را

 پروانه نجاتي



موضوعات مرتبط: عید غدیر

برچسب‌ها: اشعار عيد غدير
[ 11 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار عيد غدير


تا شد به روي دست نبي  مرتضي بلند
شد رايت جلال خدا برملا بلند

بشنيد چون كه نغمه «يا ايهاالرسول»
گرديد منبري همه از پشته‌ها بلند

مرآت پاك لم‌يزلي، آيت جلي
شد بر سرير دست حبيب خدا بلند

آيين پاك ختم رسل ناتمام بود
گر بر نمي‌شد آن مه برج ولا بلند

هنگامه شد به كوري چشمان دشمنان
شد بانگ مرحبا ز همه ما سوي بلند

خورشيد دين، سپهر يقين، ختم مرسلين
شد زين سبب ميان همه انبيا بلند

تا شد به عرش دست نبي ماه عارضش
شد اين ندا ز بارگه كبريا بلند

تكميل شد شريعت پاك محمدي
چونان كه گشت دين خدا را لوا بلند



موضوعات مرتبط: عید غدیر

برچسب‌ها: اشعار عيد غدير
[ 11 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار عيد غدير

اي مظهر صفات خداوند لايزال
وي از تو آسمان ولايت به پا بلند

هرجا كه بود پيكر هر ناتوان به خاك
هر جا كه بود ناله هر بي‌نوا بلند

هر جا كه بود طفل يتيمي سرشك‌بار
هرجا كه بود شعله شور و نوا بلند

از بهر دستگيري آنان سپندوار
يك‌باره مي‌شد ا» يد مشكل‌گشا بلند

تا خانه‌زاد خود كُنَدَت كردگار پاك
بهرت نمود خانه خود را بنا بلند

آهنگ «تفلحوا» چو شنيدي ز كوي دوست
و آواز خوش چو شد ز حريم حرا بلند

يك‌باره دست بيعت خود را از روي شوق
كردي به سوي شمس رُسل، مصطفي بلند

مدحت‌گر تو ذات جلالت مأب حق
مدح تو كرده با سخن «هل اتي» بلند

پا بر حريم خانه چون بگذاري از شرف
فرياد شوق مي‌شود از بوريا بلند

با ذوالفقار تو همه جا آشكار بود
دست بلند شير خدا، «لافتي» بلند

ما ريزه‌خوار خوان ولاي توايم و بس
از لطف توست اين كه بُوَد بخت ما بلند

خمّ غدير بود و به قدرت خدا نمود
جاه و جلال آن دُر يكدانه را بلند

در پهن دشت ظلمت كفر و نفاق و كين
همواره بود آيت شمس الضّحي بلند

باب المراد اهل جهاني و مي‌كنند
بر آستان قدس تو دست دعا بلند

اي نفس قدرت ازلي، - يا علي - نماي
نخل شكوه نهضت «روح خدا» بلند

ما پيروان مكتب سرخ ولايتيم
گر مي‌زنيم گام سوي كربلا بلند

عرش خدا زغصه بلرزاند، آن زمان
تيغي كه گشت بر سر آن مقتدا بلند

تا مست جام توست «براتي» به روزگار
سر مي‌كند به عشق تو روز جزا بلند


 عباس براتي‌پور



موضوعات مرتبط: عید غدیر

برچسب‌ها: اشعار عيد غدير
[ 10 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار عيد غدير


يا على نام تو بر دم نه غمى ماند و نه همّى
بأبى انتَ و اُمّى

گوييا هيچ نه همّى به دلم بوده نه غمّى
بأبى انتَ و اُمّى

تو كه از مرگ و حيات، اين همه فخرى و مباهات
على اى قبله حاجات

گويى آن دزد شقى تيغ نيالوده به سمّى
بأبى انتَ و اُمّى

گويى آن فاجعه دشت بلا هيچ نبود است
در اين غم نگشود است

سينه هيچ شهيدى نخراشيده به سُمّى
بأبى انتَ و اُمّى

حق اگر جلوه با وجهِ اَتَمَ كرده در انسان
كان نه سهل است و نه آسان

به خودِ حق كه تو آن جلوه با وجهِ اَتمّى
بأبى انتَ و اُمّى

منكر عيد غديرخم و آن خطبه و تنزيل
كر و كور است و عزازيل

با كر و كور چه عيد و چه غديرى و چه خُمّى
بأبى انتَ و اُمّى

در تولاّ هم اگر سهوِ ولايت چه سفاهت
اف بر اين شمِّ فقاهت

بى ولاى على و آل چه فقهى و چه شمّى
بأبى انتَ و اُمّى

كلّيات ديوان شهريار



موضوعات مرتبط: عید غدیر

برچسب‌ها: اشعار عيد غدير
[ 10 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار عيد غدير

امیـن وحی طبع من بیا به لاله زارها ....... بگیر اوج و پر بزن به گرد شاخسارها
بـریز دُر ز هر طرف به طَرف جـویبارها ....... بـیار شـعر نـاب خود به بزم گلعذارها

بخوان قصیـده از عـلی به شیوه ی هزارها
که جان خود به هر نفس کنم فدات بارها

بیا به محفل ولا دُری فشان سری بزن ....... ز دست خـتم انـبـیا شراب کوثـری بزن
ز دیده گوهری فشان به سینه آذری بزن ....... دمی بیا غمی ببر دلی ستـان پــری بزن

به وصف مـرتضی علی نوای دیگری بزن
بشو ز جــان غـبارها بـبـر ز دل قــرارهـا

نـزول رحــمـت خـدا به دامــن کـویـر شـد ....... علی علی علی بگو که موسم غدیر شد
امـــام کــشــور ازل الــی الابد امــیر شـد ....... به کـبـریا سفیر شد به مصطفی وزیـر شد

مــحب او عـــزیـز شـد عـدوی او حـقـیـر شـد
به قلب این نشاط ها به چشم اوست خارها

ادامه شعر در ادامه مطلب



موضوعات مرتبط: عید غدیر

برچسب‌ها: اشعار عيد غدير

ادامه مطلب
[ 10 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

عید غدیر

جلوه گران عشق كه خونم حلالشان

پيغمبر و على كه نبينم ملالشان

 

درياى علم حق به تموّج رسيد و پس

بر ساحل غدير خم افتاد فالشان

 

تا بر فراز منبر عالم قدم زنند

صدها فرشته فرش نمودند بالشان

 

دست خدا ز دست نبى قد كشيده است

هريك رسيده‏اند به اوج كمالشان

 

كوزه گران عالم عشقند اين دو دست

چيزى نمى‏شود كه بسوزد سفالشان

 

عالم در اين كتاب ز يك نقطه كمتر است

سر بسته گفته‏ام به تو مقدار مالشان

 

نعلينشان ز خاك طبيعت منزّه است

خورشيد و ماه ميوه خام خيالشان

 

اينجا مجال زمزمه‏هاى بلال نيست

زيباترين مؤذن هستى‏است خالشان

 

قبل از شروع خلقت اين خلق بوده‏اند

يعنى كه از خداى بپرسيد سالشان

 

دنيا نبود ظرف ظهور على و آل

تاكند و اين پياله نباشد مجالشان

 

رضا جعفری



موضوعات مرتبط: عید غدیر
[ 17 / 1 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

عید غدیر

هنگام ظهر وقت اذان نماز بود

درهاى آسمان به روى خلق باز بود

 

ارواح مؤمنين همه در سجده سر به مهر

اين روح كعبه بود كه روى جهاز بود

 

مردم براى بار دگر جمع گشته‏اند

آرى غدير خم عرفات حجاز بود

 

انگار بوى آب به گوشش رسيده بود

ارض غدير يكسره عرض نياز بود

 

خورشيد در جنون خود از حال رفته بود

ليلاى بى تعيّن ما غرق ناز بود

 

ديدند از نفس كه كم آورد جبرئيل

گيسوى داستان ولايت دراز بود

 

يكبار نه دوبار نه بار دگر شنيد

از بسكه آيه‏هاى على دلنواز بود

 

گيرم كسى نبود تماشاى او كند

اين جلوه در غناى خود آيينه ساز بود

 

يا هرچه ليلى است همه مظهر وى‏اند

يا هرچه جز حقيقت عشقش مجاز بود

**

شاعر این شعر را اگر میشناسید لطفاً اطلاع دهید



موضوعات مرتبط: عید غدیر
[ 12 / 1 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

عید غدیر

تا چشم خُم افتاد به سیمای تو ساقی

مثل همه خَم شد جلوی پای تو ساقی

 

دل بست به آن حالت گیرای تو ساقی

شد مثل نبی غرق تماشای تو ساقی

 

اليوم چه کردي که خرابت شده احمد

اکملت لکم گفته و راحت شده احمد

 

اين سلسله عشق به موي تو رسيده

سيب دل عشاق به جوي تو رسيده

 

اين عقل به سر منزل روي تو رسيده

هي گشته و آخر به سبوي تو رسيده

 

خاتم به تو ‌باليده که پايان پيامي

هم نقطه‌ي آغازي و هم ختم کلامي

 

من عاشق آن لحظه که انگشتريت را

مجنونِ تو وقتي رجز خيبريت را

 

ديوانه‌ي آن دم که دمِ حيدريت را

وحي آمده تا گوشه‌اي از دلبريت را

 

دل برده‌‌اي از دختر يک دانه‌ي هستي

تا خانه‌ي کوثر شده ميخانه‌ي هستي

 

امشب صد و ده مرتبه ديوانه ترم من

شمعي؛ صد و ده مرتبه پروانه ترم من

 

ساقي! صد و ده مرتبه پيمانه ترم من

مست توام و از همه فرزانه ترم من

 

در دست نبي دست تو يا دست خدا بود

حق داشت محمد که چنین مست خدا بود

 

درويش، علي گو شده، دف مي‌زند امشب

در شادي شاهيّ‌ِ تو کف مي‌زند امشب

 

هر نادعلي گو به هدف مي‌زند امشب

زهرا به دلش مُهر نجف مي‌زند امشب

 

قاسم صرافان

********************



موضوعات مرتبط: عید غدیر
[ 11 / 1 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

عید غدیر

 

 مولا اگر نبود،ولايت نداشتيم

 روز حساب، باب شفاعت نداشتيم

 

 عاشق نمي شديم اگر مرتضي نبود

 نسبت به اهل بيت ارادت نداشتيم

 

 عشق علي كه قسمت هركس نمي شود

 سلمان اگر نبود، سعادت نداشتيم

 

 مولا اگر نبود، عجم سرشكسته بود

 ما غيراز او اميد حمايت نداشتيم

 

 اسلام ما نتيجه ي لبخند مرتضي است

 با زور تيغ ، ميلِ هدايت نداشتيم

 

 مولا اگر نبود، ري از دست رفته بود

 تاريخ هشت سال رشادت نداشتيم

 

 اين انقلاب بي مددش پا نمي گرفت

 شور قيام و شوق شهادت نداشتيم

 

 ما از دعاي خيرِ علي رزق مي خوريم

 اين طور اگر نبود، روايت نداشتيم

 

 رونق نداشت حجره ي انصاف هايمان

 بركت به كار و كسب تجارت نداشتيم

 

 شبهاي جمعه گريه مان ارث مرتضي است

 ما بي كميل حال عبادت نداشتيم

 

 محشر كه دست مردم  سرگشته خالي است

 بيچاره مي شديم ؛ ولايت نداشتيم

 

وحید قاسمی

********************



موضوعات مرتبط: عید غدیر
[ 8 / 1 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

عید غدیر

 

تا ملائک همگی دور علی چرخیدند

حاجیان را ز ارادت به علی سنجیدند

 

حاجیانی که همگی منتظر حق بودند

در بر احمد مختار علی را دیدند

 

با نفس های علی باز خدا ساخت بهشت

چون که از برکت حیدر همه را بخشیدند

 

مثل نقلی روی دستان پر از لطف نسیم

اختران را طرف عرش خدا پاشیدند

 

تا که دستان علی را به هوا بُرد نبی

دست او را همه ی آینه ها بوسیدند

 

آسمان ها همگی خم شده و مثل زمین

روی خود را به کف پای علی ساییدند

 

زائرانی که ز اخلاص به او رو کردند

کوثر از دست خود فاطمه می نوشیدند

 

یا علی بود که از عرش خدا می بارید

نور مولا به سر ثانیه ها می بارید

 

عاشقان تو علی دل که به دریا بزنند

این محال است که در شیعِگی ات جا بزنند

 

بارها خواسته قلب بهشت این بوده

مثل ایوان تو در جنّت الاعلی بزنند

 

عده ای که رخ ایوان شما را دیدند

قید دیدار جنان حین تماشا بزنند

 

قصد کردند ملائک همه در عید غدیر

پرچم عشق تو را بر سر دلها بزنند

 

امر و دستور خدا بوده که باید عالم

بوسه بر خاک در حضرت مولا بزنند

 

کاش میشد بشوم فرش حریم تو علی

تا که زوّار تو بر فرق سرم پا بزنند

 

مردمانی که به دنبال خدا میگردند

باید آقا که در بیت شما را بزنند

 

از غدیر تو به معراج رسیدیم علی

کوثر از دست تو یک جرعه چشیدیم علی

 

تو رسیدی که سرآغاز امامت بشود

چشم تو معنی ایثار و رشادت بشود

 

هرکسی دیده تو را لحظه شمشیر زدن

تا ابد شیفته درس شهامت بشود

 

در مقام تو همین بس که در این راه دراز

حضرت فاطمه حامی ولایت بشود

 

عکس زهرا که به چشمان تو افتاد خدا

بین چشمان تو با فاطمه رؤیت بشود

 

مطمئنم که از این جمله خدا هم راضی ست

باید از نام تو هر ثانیه صحبت بشود

 

نوکری تو مدالی ست که زهرا داده

آنقدر نذر نمودم که عنایت بشود

 

همه حرف من این است شب عید غدیر

دیدن صحن نجف کاش که قسمت بشود

 

بخدا میرسد آنکس که تو را پیدا کرد

زین جهت بود خداوند تو را مولا کرد

 

من مریض توأم ای شاه شفا میخواهم

بی سرو پایم و آقا سر و پا میخواهم

 

من بیچاره چه دارم به تو تقدیم کنم

تازه امشب سفر کرب و بلا میخواهم

 

تا محرّم بشود چند شبی مانده هنوز

روزی نوکری از دست شما میخواهم

 

دامنت را دمی از دست من آقا نکشی

بهر شالم نخی از کنج عبا میخواهم

 

التماست بکنم میکنی آقا نظری

چادر سوخته فاطمه را میخواهم

 

یک دعا کن که دل نوکر تو قرص شود

کارم از کار گذشته ست دعا میخواهم

 

روزیم را شب عید است کمی اشک بده

راضی ام ؛ اشک مرا هم زهمان مشک بده

 

مهدی نظری



موضوعات مرتبط: عید غدیر
[ 5 / 1 / 1390 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

عید غدیر

 

تجلّی همه أسماء ذات هستی تو

برای خلق،ظهور صفات هستی تو

 

تو آفریده شدی جزء ممکنات شوی

ولی ز سلسله ی واجبات هستی تو

 

گره گشای همه انبیا تو بودی و

گره گشای همه مشکلات هستی تو

 

به توبه گفت که:یا عالیُ بحقّ علی

برای حضرت آدم برات هستی تو

 

تو یار نوح شدی تا رها شد از طوفان

و بر خلیل در آتش نجات هستی تو

 

برای حضرت موسی توئی ید بیضا

برای حضرت عیسی حیات هستی تو

 

به جز تو هیچ کسی نیست نفس پیغمبر

که رونمای وی از هر جهات هستی تو

 

چگونه مثل منی شاعرت شود،که خودت

به نظم آور صدها لغات هستی تو

 

 (به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند

به آسمان رود و کار آفتاب کند)

 

مسیر قافله سوی غدیر می گردد

غدیر واقعه ای بی نظیر می گردد

 

رسید روح الأمین،گفت:یا رسول الله

بگو پیام خدا را،که دیر می گردد

 

بگو که پشت تو بر ذات کبریا گرم است

به بند دام تو شیطان اسیر می گردد

 

به حاضرین تو بگو تا به غائبین گویند

علی است آنکه پس از تو امیر می گردد

 

بگو نه از طرف من،که حکم حکم خداست

علی ولیّ و وصیّ و وزیر می گردد

 

همیشه دوست او سربلند می گردد

همیشه دشمن او سر به زیر می گردد

 

قسم به ذات خدا عاقبت به خیر شود

کسی که بر در او مُستجیر می گردد

 

چه اعتنا به کم و بیش این جهان دارد

که بهره مند ز خیر کثیر می گردد

 

هر آنکه عید غدیر و علی است معیارش

دعای حضرت زهرا بود نگهدارش

 

به دست حضرت خورشید می درخشد ماه

بر این جلالت و شوکت همه کنند نگاه

 

از این به بعد بلند است روی مأذنه ها

صدای أشهد أنّ علی ولیّ الله

 

علی برای خدا و رسول یک شیر است

مجال عرضه ندارد به پیش او روباه

 

فقط برای رضای خدا زند شمشیر

علی است کوه و سپاه مقابلش چون کاه

 

علی است مرد عبادت،علی است مرد جهاد

علی است مرد قضاوت،علی عدالت خواه

 

هر آن کسی که دمی بی علی نفس بکشد

تمام زندگی خویش را نموده تباه

 

برای آن که بود دست او به دست علی

مسیر قُرب خداوند می شود کوتاه

 

(علی امام من است و منم غلام علی)

کسی که غیر علی خواست می شود گمراه

 

 مُرید شاه نجف پیرو سقیفه که نیست

هر آن که غصب خلافت کند خلیفه که نیست

 

نشسته ام بنویسم نمی از این یم را

بزرگی تو شمارد بزرگ این کم را

 

درخت توست پر از میوه ی رسیده و کال

بیا سوا مکن این میوه های درهم را

 

اسیر روی تو دیدم هزار یوسف را

گدای کوی تو دیدم هزار حاتم را

 

اگر بزرگ شدم در قبیله ای شیعی

تو داده ای به من این نعمت فراهم را

 

اگر اجازه دهی باز آخر این شعر

کمی مرور کنم خاطرات ماتم را

 

پس از غدیر،پس از رحلت رسول خدا

مدینه می زند آتش بهشت خاتم را

 

میان آن همه نامحرم؛ای غیور صبور!

خدا کند که نبینی حضور مَحرم را

 

حوائج از تو بخواهند مردم امّا من

نخواهم از تو به جز روزی محرّم را

علی اصغر انصاریان



موضوعات مرتبط: عید غدیر
[ 3 / 1 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

عید غدیر

دلها اگر که بال برای تو میزنند

هر شب سری به سمت سرای تو میزنند

 

جبریل میشوند تمام کبوتران

وقتی که بال و پر به هوای تو میزنند

 

از وصله های کهنه نعلین خاکی ات

پیداست سر به سوی خدای تو میزنند

 

هر شب فرشته ها که به معراج می روند

دستی به ریشه های عبای تو میزنند

 

بینند اگر خیال تو را بت تراش ها

تا روز حشر تیشه برای تو میزنند

 

بر سینه ام نوشته خدا والی الولی

یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی

 

وقتش رسیده تا که زمین امتحان دهد

وقتش رسیده تا که زمان را تکان دهد

 

فصل ظهور نفس رسالت رسیده است

میخواهد ازخدای به گامش توان دهد

 

باید سه روز صبر کند در غدیر خم

تا که به روی منبری از دل اذان دهد

 

میخواست حق که آینه ای در برابر ...

... آئینه تمام نمایش مکان دهد

 

میخواست حق که عین نبی را عیان کند

میخواست حق که دست خودش را نشان دهد

 

شوری میان عرصه ی محشر بلند شد

دست علی به دست پیمبر بلند شد

 

وقتی غضب کند همه زیر و زِبر شوند

جنگاوران معرکه ها در به در شوند

 

وقتی غضب کند همه در خاک میروند

گیرم که صد سپاه بر او حمله ور شوند

 

چشمش اگر به پهنه میدان نظر کند

گردن کشان دهر همه بی سپر شوند

 

از ضرب ذوالفقار، خدا فخر می کند

سرهای بی شمارِ جدا بیشتر شوند

 

فرقی نمی کند که یسار است یا یمین

آنقدر سر زند که دو سر، سر به سر شوند

 

این مرد تکیه گاه نبرد پیمبر است

این شیر ، شیر حضرت حق است حیدر است

 

سر می دهیم و از درتان پر نمی زنیم

موجیم و سر به ساحل دیگر نمی زنیم

 

وقتی که حرف ؛حرف ولایت مداری است

ما دم ز غیر، تا دم آخر نمی زنیم

 

وقتی که امر نائبتان فرضِ جان ماست

سنگ کسی به سینه باور نمیزنیم

 

فصل بصیرت است به جز با لوای او

حتی قدم به صحنه محشر نمی زنیم

 

ما را فقط به پای ولایت نوشته اند

ما سینه پای بیرق دیگر نمی زنیم

 

با ذوالفقار و نام علی پا گرفته ایم

ما درس خود ز مکتب زهرا گرفته ایم

 

عطری بده که غنچه نیلوفرم کنی

تا در حضور خویش شبی پرپرم کنی

 

اصلاً مرا نگاه تو در صبح روز عهد

پروانه آفرید که خاکسترم کنی

 

دُرّ نجف دلم شده شاید به دست خویش

روزی مرا بگیری و انگشترم کنی

 

من را جلا بده که تو را جلوه گر شوم

بهتر همان که آینه دیگرم کنی

 

نان جوئی به دست تو دیدم چه میشود....

...هم سفره غلام خودت قنبرم کنی

 

همراه ظرف خالی شیر آمدم که باز

دستی کشی به روی سرم سرورم کنی

 

آقا نظر به چشم تر مادرم نما

بوی محرم آمده عاشق ترم نما

 

حسن لطفی

******************* 



موضوعات مرتبط: عید غدیر
[ 2 / 1 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

عید غدیر

کار من نیست که بنشینم املات کنم
شأن تو نیست که در دفترم انشات کنم

 عین توحید همین است که قبل از توبه
باید اول برسم با تو مناجات کنم

سالی یکبار من عاشق نشوم می میرم
سالی یکبار اجازه بده لیلات کنم

همه جا رفتم و دیدم که تو هستی همه جا
تو کجا نیستی ای ماه که پیدات کنم

پدر خاکی و ما بچه ی خاکی توأیم
حق بده پس همه را خاک کف پات کنم

 تو ای پیر طریقت که سر راه منی
آنقدر معجزه دیدم که مسیحات کنم

از خدا خواسته ام هرچه که دارم بدهم
جای آن چشم بگیرم که تماشات کنم

 تو همانی که خدا گفت : تو رب الارضی
سجده بر اشهد ان لّایی الاّت کنم

 مثل ما ماه پیمبر به خودت ماه بگو
اشهد انّ علی ولی الله بگو

آینه هستم و آماده ی ایوان شدنم
آتشي هستم و لبريز گلستان شدنم

 چند وقتی است به ایوان نجف سر نزدم
بی سبب نیست به جان تو پریشان شدنم

 سفره ی نان جویی پهن کن ای شاه نجف
بيشتر از همه آماده ی مهمان شدنم

آنکه از کفر در آورد مرا مهر تو بود
همه اش زیر سر توست مسلمان شدنم

 از چه امروز نیفتم به قدومت وقتی
ختم شد سجده ی دیروز به انسان شدنم

 ده ذی الحجه ي من هجده ذالحجه ي توست
هشت روز است که آماده قربان شدنم

 جان به هرحال قرار است که قربان بشود
پس چه خوب است که قربانی جانان بشود

 شأن تو بود اگر این همه بالا رفتی
حق تو بود که بالاتر از اینجا رفتی
 
شانه ی سبز نبی باطنش عرش الله است
تو از این حیث روی عرش معلاّ رفتی

انبیاء نیز نرفتند چنین تا معراج
اوصیاء نیز نرفتند تو اما رفتی

 به یقین دست خدا دست پیمبر هم هست
پس تو با دست خودت این همه بالا رفتی

 باید این راه به دست دگری حفظ شود
علّت این بود که تا خیمه ي زهرا رفتی

تو ولي  هستی و منجی ولایت زهراست
تو هدایت گری و نور هدایت زهراست  

آی مردم بخدا نیست کسی بر تر از این
ازلی طینت اول تر و آخر تر از این

 تا به حالا که ندیدند و بعد از این هم
اسد الله ترين حضرت حیدرتر از این

 هیچ کس نیست گه عقد اخوت خواندن
بهر پیغمبر اسلام برادرتر از این

 رفت از شانه ی معراج نبی بالاتر
بخدا هیچ کجا نیست کسی سرتر از این

آن دو تا ذات در این مرحله یک ذات شدن
این پیمبر تر از آن، آن پیمبر تر از این

دست گرم پدر فاطمه در دست علی ست
بعد از این بار نبوت همه در دست علی ست

 علي اکبر لطیفیان



موضوعات مرتبط: عید غدیر
[ 1 / 1 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد