اشعار ولادت حضرت عبدالعظیم (ع)
حبیب باقرزاده
مدح
میل پرواز در پرم دارم
شوق رفتن به یک حرم دارم
کاش می شد که من پیاده کنم
ایده هایی که در سرم دارم
بی دلیل است نا امیدی من
حضرت صاحب کرم دارم
چه نیازی به این وآن تا که
حضرت عشق در برم دارم
مادرم گفته نوکرت باشم
هرچه دارم ز مادرم دارم
عمر من پیش پای تو طی شد
قبله من حوالی ری شد
شکر همسایه شما هستم
زائر صحن با صفا هستم
هر شب جمعه با طنین کمیل
بنده درگاه خدا هستم
من مدینه نرفته ام اما
زائر پور مجتبی هستم
تو به ما عزت و بها دادی
با وجود تو پر بها هستم
حرمت مثل صحن ارباب است
جزو زوار کربلا هستم
سفره داری کریم دارم من
شاه عبدالعظیم دارم من
صحن دل گشته باز طوفانی
شهرری شد دوباره بارانی
کاش می شد که خادمت باشم
در حریمت شوم نگهبانی
هر چه داریم از شما داریم
یکه تاز مسیر عرفانی
بعد توس و پس از قم وشیراز
چارمین نور ناب ایرانی
و چنین گفت حضرت آقا:
قبله مردمان تهرانی
سیدی پرچم شما بالاست
جده ات شخص حضرت زهراست
حاجتم را روا نما آقا
رزق من را عطا نما آقا
تو صدا کن فقط مرا سائل
من صدا می کنم تو را آقا
دست من نیست می رسم وقتی..
به حرم می شوم رها آقا
سه شب مسلمیه ی هر سال
حرمت وعده گاه ما آقا
خواهش این گدا فقط این است
یک شب جمعه کربلا آقا
حق همسایگی ادا کردی
تو مرا بنده خدا کردی
نشده قسمت شما غربت
تو ندیدی میان ما غربت
به خودش تا ابد نخواهد دید
کمی این صحن با صفا غربت
همه جانها فدای جد شما
که شده سهم مجتبی غربت
نه ضریحی نه گنبد و حرمی
قسمت او شده چرا غربت ؟
دست در دست مادرش بود و ...
سهم او بین کوچه ها غربت
ناگهان دید مادرش افتاد
جلوی دیده ترش افتاد
********************
محمد بیابانی
مدح
گاهی مسیر عشق طولانی و باریک است
این راه، پر پیچ و خم است و غرق تشکیک است
دنیای شهر من اگرچه گاه تاریک است
احساس من این است که خورشید نزدیک است
هر چند تا خورشید راهی دور را دارم
در شهرم اما شعبه ای از نور را دارم
با اینکه از این خاک هستم اهل ایرانم
در خانه ام بر خان آل الله مهمانم
عمریست زیر دین سلطان خراسانم
در شهر تهران نیز این را خوب می دانم
روزی خور لطف حضور یک کریمم من
چون میهمان خان شاه عبدالعظیمم من
ما از شراب گندم این خطه مِی داریم
از این شراب ناب، مستی ها ز پی داریم
دیگر هوای جنت و فردوس، کی داریم؟
وقتی جنانی را نهان در خاک ری داریم
درّی ز دریای ولا را در صدف داریم
یکجا مدینه، کربلا، مشهد، نجف داریم
همسایه زیر سایه ات عمریست آرامم
از کودکی جلد تو و این دانه و دامم
با آب سقا خانه هایت تر شده کامم
شب های جمعه در حریمت گرم احرامم
شب های جمعه روضه دار اهل تهرانی
با زائران یا نور یا قدس می خوانی
عبدالعظیمی و تو را تعظیم، مرسوم است
هر کس که منکر شد تو را از فیض محروم است
اوج مقاماتت برای شیعه معلوم است
در ذیل اوصاف تو تصدیقات معصوم است
با چار معصوم زمانت همنفس بودی
بعد از امامانت برای شیعه بس بودی
تو کیستی که از سراپایت خدا جاریست
در غربت نام تو حسّی آشنا جاریست
در گلشن جود تو عطر مجتبی جاریست
در هر سلام زائرانت کربلا جاریست
ما را به سمت کربلا چشم تو راهی کرد
باب محرم را تو بر ما باز خواهی کرد
********************
عـارفه دهــقانی
مدح
گرچه شبیهِ وضعِ شهرِ خود وخیمیم
ما همچنان پابندِ آن عهدِ قدیمیم
تهران اگرچه مثلِ مشهد،مثلِ قم نیست
ما هم کنارِ سفره ی شاهِ کریمیم
شاهی که خود لقمه برای ما گرفته
ما نیز در کارِ غلامانش سهیمیم
عطرِ گلابش را گرفتیم...آنقَدَرکه
در پیچ و تابِ زلفِ او همچون نسیمیم
گفتند او باب الحوائج بوده و هست
ما همچنان محتاجِ جنّاتُ النَعیمیم
ضامن شده امشب براتِ کربلا را
از چه دگر در غصّه...در امّید و بیمیم؟!
ما را ازین پس کربلا رفته بدانید!
ما زائرانِ حضرتِ عبدُالعظیمیم
********************
قاسم نعمتی
مدح
ری قبله گشته با حرم سیدالکریم
عزت گرفته با قدم سیدالکریم
عقده گشای قبر خراب حسن شده
صحن و سرای محترم سیدالکریم
عیسای شهر ما نفسش مجتبایی است
اعجازها نموده دم سیدالکریم
از کودکی شفای مرا مادرم گرفت
وقت نماز با قسم سیدالکریم
در روز حشر هم همگی قد علم کنیم
در زیر بیرق و علم سیدالکریم
هر کس که پیر گریه شده از غم حسین
سیراب گشته با کرم سیدالکریم
بیهوده نیست خیل گدا دارد این حرم
حال و هوای کرببلا دارد این حرم
عبدالعظیم آمد و عبد خدا شدیم
با عشق اهل بیت دگر آشنا شدیم
دنیا و آخرت همه ی فخر ماست این
همسایه ی عزیز دل مجتبی شدیم
شکر خدا که صاحب ما با کرامت است
شکر خدا که بر سر کویش گدا شدیم
یک بار اتفاقی از این صحن رد شدیم
یک عمر چون نسیم سحر با صفا شدیم
چون ریشه های پرچم سبزش بدست باد
در هر طواف زائر کرببلا شدیم
دانی زچیست این همه شان و مقام او
دانی ز چیست ریزه خور این سرا شدیم
فرمود امام شیعه (( انت ولینا ))
عبدالعظیم ما همه از تو رضا شدیم
بیهوده نیست خیل گدا دارد این حرم
حال و هوای کرببلا دارد این حرم
اینجا چونان ملائکه در رفت و آمدیم
مهمان خانواده ی آل محمدیم
پای ضریح حضرت طاها مدینه ایم
پای ضریح حضرت حمزه به مشهدیم
معصوم گفته بر در دیوار این حرم
ما عطر سیب از حرم کربلا زدیم
عشاق این دیار همه گریه کن شدند
ما هم به این امید در این خاک آمدیم
مدیون مهربانی زهرا شدیم ما
ممنون این همه کرم و لطف بی حدیم
جامانده ایم از سفر کربلا ولی
در این دیار بر همه عالم سرآمدیم
شب های جمعه گریه کنان کنج این حرم
انگار صحن کرببلا رو به گنبدیم
بیهوده نیست خیل گدا دارد این حرم
حال و هوای کرببلا دارد این حرم
ای شاه سر بریده عزیز خدا حسین
این سرزمین گرفته شمیم تو را حسین
با هر سلام در حرم سیدالکریم
پر می کشیم تا حرم کربلا حسین
این خاک بوی خون گلو را گرفته است
این سرزمین برای تو شد خون بها حسین
مقتل نوشته روی تنت پا گذاشتند
در زیر دست و پا ، زده ای دست و پا حسین
مقتل نوشته پیکر تو نرم گشته بود
با هر نسیم جسم تو شد جابجا حسین
مقتل نوشته حد حرم را چهل زراع
رفته تن بدون سرت تا کجا حسین
مقتل نوشته ضربه به پهلوی تو زدند
حتما" شبیه مادرتان بی هوا حسین
مقتل نوشته راس تو را بد بریده اند
چون از جلو بریده نشد از قفا حسین
مقتل نوشته دست به گیسوی تو زدند
یک عده گرگ های بی حیا حسین
مقتل نوشته دست تو از مچ بریده شد
با خنجری شکسته و با ضربه ها حسین
مقتل نوشته زیر گلو نحر گشته بود
پهنای نیزه شد به گلوی تو جا حسین
هر ضربه را برای رضای خدا زدند
شمشیر ، نیزه ، سنگ و حتی عصا حسین
**********************
غلامرضا سازگار
مدح و ولادت
ای جان حسن به پیکر ری
ای ظلّ همات بر سر ری
در دامن خاک آیه ی نور
در سینه ی پاک گوهر ری
ماه فلک شرافت و قدر
خورشید بلند اختر ری
با فیض تن تو می دهد روح
نام خوش روح پرور ری
تو خیر کثیر مجتبایی
ای خیر کثیر و کوثر ری
هم عبد عظیم و هم عظیمی
هم نجل کریم و هم کریمی
جود و کرم تو بی نهایت
از لطف خدا کند حکایت
گلدسته ی آستان قدست
در ری شده مشعل هدایت
در یک کرمت هزار دریا
در هر سخن ات هزار آیت
در سینه ی تو یم احادیث
دَر لعل لبت دُرِ روایت
در موج بلا و سیل طوفان
مهر تو کند زما حمایت
ای گنج خدا به سینه ی ری
پیغامبر مدینه ی ری
تو چشم و چراغ مجتبایی
فرزند علیّ مرتضایی
مولایی و سیّد الکریمی
آقایی و نجل مجتبایی
هر چند غریب شهر خویشی
در کلّ وجود آشنایی
هم قبله ی جانِ مردم ری
هم کعبه ی آرزوی مایی
مانند عموی خویش عبّاس
از خلق جهان گره گشایی
ما دست تهی رسیده از راه
تو باب حوائج الی الله
دل گم شده و تو رهنمایش
جان عبد تو و تو مقتدایش
ایران چو حجاز و تو چو کعبه
ری طوس تو حضرت رضایش
در کوی تو مستجاب گردد
هر کس که کند دعا دعایش
هر کس به زیارت تو آید
بخشند ثواب کربلایش
بر خاک تو هر که گذارد
گل بوسه ی آسمان به پایش
صد قافله دل به بار گاهت
تنها به امید یک نگاهت
تو ماهی و زائرین چو هاله
ما خار ره و تو باغ لاله
اوصاف تو در سخن نگنجد
حتّی به هزارها مقاله
جان ها ز کرامتِ تو حیران
دل ها به محبّت تو واله
سیمای تو کلّ سوره ی نور
گفتار تو آیت جلاله
در باغ ادب نکوترین گل
از نسل حسن بهین سلاله
رخسار تو را قمر ندارد
مثل تو حسن پسر ندارد
تو جان گرامی جهانی
تو در تن ری جهان جانی
رخشنده تر از هزار ماهی
هر چند به خاک ری نهانی
تابنده ستاره ی ولایت
خورشید هزار آسمانی
در متن کتاب حقّ درخشان
در جمع ائمّه جاودانی
چون نور به چشم مردم ری
چون روح به جسم ما روانی
ایمان ز تو اعتبار دارد
ایران به تو افتخار دارد
مدح تو فزون تر از شماره
کار تو کرامت هماره
صحن تو به شهر ری درخشد
بر اهل سپهر چون ستاره
هر صبح بُود ولادت تو
هر روز بوُد تو را هزاره
از شوق تو دامن دل ما
چون لاله شده هزار پاره
از ما به سوی تو عرض حاجت
از تو به کرامتی اشاره
تو در قلب ما مقیمی
بالله که سیّد الکریمی
من زائر سیّد الکریمم
دادند جلالتی عظیمم
آید به مشامم ام بوی جنّت
از چار طرف در این حریمم
در چشم بهشت نقش پایم
از خشم جحیم نیست بیمم
از خاک درش غبار جنت
بر چهره پرا کند، نسیمم
چون بوسه زنم به تربت او
با زائر کربلا سهیمم
این خاک، دم حسین دارد
عطر حرم حسین دارد
ای مردم ری زهی سعادت
اینجاست وقوف تان عبادت
همسایه ی سیّد الکریمید
دارید به حضرتش ارادت
ریحانه ی مجتبی که او را
احسان و کرامت است عادت
از بنده گی درش شما را
بر خیل ملک بود سیادت
بام و در ری دهند فردا
بر عزّت و مجدتان شهادت
در سایه ی خجل مجتبایید
انگار مقیم کربلایید
اینجاست تجلّی هدایت
اینجاست ستاره ی ولایت
اینجاست مقام قرب معبود
اینجاست بهشت بی نهایت
اینجاست مقام آن که حُسنش
از حُسن حَسن کند حکایت
خوانید به هر کتیبه ی آن
هم علم حدیث، هم روایت
ماراست به کوی او گدایی
اوراست به سوی ما عنایت
«میثم» به کنار حائر او
افتاده به پای زائر او
**********************
قاسم نعمتی
مدح
ای بلندای عشق قامت تو
ای سلام خدا به ساحت تو
خاک بوس سیادت تو زمین
جایگاهت ولی به عرش برین
آسمانی ترین مسافر خاک
قدر و شان تو کی شود ادراک
ای ذراری حضرت زهرا
بندهٔ با ارادت زهرا
افتخارت همین بس ای والا
باشی از نسل سیدالنُّجبا
بس که بودی تو فاطمه سیرت
مصطفایی منش علی صولت
در سماوات چون ستاره شدی
تو اباالقاسمی دوباره شدی
نور توحید در نگاهت بود
تربت عشق سجده گاهت بود
ذکر تحلیل با تکان لبت
چشمهٔ نور در نماز شبت
ای هدایت گر هدایت ها
راوی صادق روایت ها
بس که در عشق مستدامی تو
دست بوس چهار امامی تو
تا لبت عرضه ای ز دین کرده
معرفت پیش تو کم آورده
اعتقادت ز بس که بنیادیست
صله اش لطف حضرت هادیست
بهر تحصین تان بگفت آقا
انت انت ولیّنا حقا
تو غرور اصالتی منی
حسن محضی حسین در حسنی
آبرودار خاک مایی تو
صاحب ملک خون بهایی تو
تو صفا بخش دین و آیینی
عزت سرزمین باکینی
ملک ری از تو آبرو دارد
پای تو هستِ خویش بگذارد
چه بگویم ز قدر والایت
چه بگویم ز شان عظمایت
وصفت این بس ز بس عظیمی تو
حضرت سیدالکریمی تو
شاه زاده! گدای خود دریاب
رهگذر! خاک پای خود دریاب
پیرمرد عصا به دست حجاز!
یک نظر سوی خاکیان انداز
قبله خاک ما شده حرمت
چشم امید ماست بر کرمت
هر دمی از زمانه دل گیرم
راه صحن تو پیش می گیرم
ای قرار دل هوائی من
مرهم زخم کربلایی من
ای به دل دادگان تو نور عین
ای نگار همیشه شکل حسین
کوی تو رنگی از خدا دارد
خاک تو بوی کربلا دارد
ای فرستاده رسول الله
جانب خون بهای ثارالله
تویی آن یار بی قرین دلم
هر شب جمعه همنشین دلم
با علی عهد عشق بستی تو
سفره دار کمیل هستی
بشنو این درد دل ز نوکر خود
نوکر بی قرار و مضطر خود
چه بگویم که قوم نامردان
ملک ما را فروختند چه گران
قلب ام الائمه آزردند
تا ابد آبروی ما بردند
وای بر ما بر سرشک دو عین
قیمت خاک ماست خون حسین
آری این است با تو درد دلم
تا قیامت ز مادرت خجلم
تحفه ای می دهی که هدیه کنم
کمکم کی کنی که گریه کنم
حق بده گر ز غصه دل خونم
قدر یک عمر گریه مدیونم
گر که نقشم بر آب شد تو ببخش
گر که شادی خراب شد تو ببخش
حرمت گر چه کربلا باشد
کربلا کرب و البلا باشد
کی در این جا سری بریده شده
معجری از سری کشیده شده
کی در این جا عطش جگر سوزاند
جگر یک پدر پسر سوزاند
باورم نیست شور و زمزمه را
کربلای بدون علقمه را
کربلا دیدنیست با یاسش
با دو گلدسته های عباسش
حاجتی دارم از تو شاه کریم
حضرت عشق واجب التعظیم
خواهش سائلت ادا فرما
خاک من خاک کربلا فرما
***********************
سید هاشم وفایی
مدح
نام گرامیش اگر عبدالعظیم بود
عبد خدای بود و مقامش عظیم بود
گر از کرامتش همه کس فیض می برد
از نسل خاندان امامی کریم بود
عطر حدیث آل رسول از لبش چکید
در مکتب فضیلت و تقوا فهیم بود
تنها نبود پیک خوش الحان باغ عشق
پرهیزگار و عابد و زاهد، حکیم بود
آموخت درس بندگی از اهل بیت نور
محبوب پیشگاه خدای علیم بود
غیر از خدا نداشت نیازی به هیچ کس
در عمر خویش صاحب طبعی سلیم بود
لبخند مهربانی و گرمش چو آفتاب
دست نوازشی به سر هر یتیم بود
گل سیرتان عشق به مدحش سروده اند
اخلاق او لطیف تر از هر نسیم بود
پیوسته او به منزل مقصود می رسید
زیرا صراط زندگی اش مستقیم بود
هفتاد و نه بهار ز عمرش گذشت و باز
در سایه امید و ولایت مقیم بود
در گلشن همیشه بهار حریم او
هر گل که دیده ایم به ناز و نعیم بود
هر کس که رو نمود بر این آستانه گفت
این بوستان عشق بهشتی شمیم بود
پروانه بهشت به دستش دهد خدا
هر کس که زائر حرم این کریم بود
عبد حقیر اوست "وفایی" اگر چه باز
دل در جوار حضرت عبدالعظیم بود
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) - مدح
برچسبها: اشعار ولادت حضرت عبدالعظیم (ع)