اشعار شب چهارم محرم الحرام
گلاب می چکد از گیسوان شانه شده
برای عرض ارادت دو گل بهانه شده
قبول کن که نفسهای من همین هایند
قبول کن که غمت را دلم نشانه شده
دو زینبی دو علی خود دو فاطمه صولت
دو زینبی دو حسن رو ، دو بی کرانه شده
دو زینبی دو علی اکبری دو عباسی
دو ذوالفقار نبردی که جاودانه شده
دو شیر نر دو حماسه دو گرد باد غیور
دو صاعقه که به جان محشر زمانه شده
دو شیر خورده ز من دو زره به تن کرده
دو می زده دو رجز خوان دو حیدرانه شده
دو پهلوان دو قیامت دو غیرت طوفان
دلی به محضرتان خاک آستانه شده
مزن به سینه شان دست رد در این میدان
به جان یاری شکسته به جان مادرمان
حسن لطفی
**********************
جز این دو میوه قلبم ثمر نداشته ام
ببخش اگر که پسر بیشتر نداشته ام
برای اینکه شبیه تو بی کفن باشند
برای ایشان کفن از خانه برنداشته ام
مصیبت علی اکبر قد مرا خم کرد
مگر نه دست به روی کمر نداشته ام
بیا دو تا پسرم را خودم فدات کنم
که دشمن تو نگوید جگر نداشته ام
بخاطر تو زخیمه نیامدم بیرون
وگر نه هیچ غمی در نظر نداشته ام
حسین غضه نخور، مادر شهید شدم
تو فکر کن که از اول پسر نداشته ام
هزار مثل پسرهای من فدای سرت
ببخش که اگر پسر بیشتر نداشتم
شاعر؟؟؟؟
**********************
بالی گشوده است و چنان پیش می رود
کز حد کودکانه خود بیش می رود
اصلا عجیب نیست که غوغا به پا کند
آری حلالزاده به داییش می رود
موج حماسه است که در قلب دشمنش
با هر قدم تلاطم تشویش می رود
مادر دلش گرفته ازین خاک کوفه وار
ازبس که او شبیه علی پیش می رود
لبخند بر لبش تن او غرق خون شده
امضاشده است برگ رهاییش ... می رود
سید محمدرضا شرافت
**********************
هرچند دارم میکنم اصرار این بار
پس میزند چشمت مرا انگار این بار
گرچه به دوری دوستی عادت ندارم
شاید که باشد خوب تر اینکار ، این بار
از زیر قرآن کرده ای رد ، بچه ها را
من می ایستم پیش تو بالاجبار این بار
اخباری از این دست دارد میرسد که
شد داغ تر در معرکه بازار این بار
دارد مرا گویا جدا میسازد از تو
هر ضربه ای که میشود تکرار این بار
من مادری کردم برایت بعد مادر
پس مادری کن جای من ای یار این بار
شمشیر و تیر و سنگ ها کاری نکردند
بارید نیزه از در و دیوار این بار
نذری اکبر را که دادی پخش کردند
حالا نمک از سفره ام بردار این بار
شرمنده بودم که عبا برداشتی حال
آمد زمین از دوش من این بار ، این بار
تشییع کن بر شانه ات جان مرا هم
سهمی برای خواهرت نگذار این بار
رضا دین پرور
**********************
گاه لیلایی و گهی مجنون
گاه مجنونم و گهی لیلا
گاه خورشید و گاه آیینه
روبروی همیم در همه جا
**
ای طلوع همیشه ی قلبم
با تو خورشید عالمینم من
تو حسینی ولی گهی زینب
گاه زینب گهی حسینم من
**
وقت سجاده وقت نافله ها
لبمان نذر نام یکدیگر
دو کبوتر در این حوالی عشق
بر سر پشت بام یکدیگر
**
من و تو آیه های تقدیریم
من و تو همدلیم و همدردیم
خواب بر چشممان نمی آمد
تا که بر هم دعا نمی کردیم
**
دل ندارم تو را نظاره کنم
در غروبی که بی حبیب شدی
تکیه بر نیزه ي شکسته زدی
این همه بی کس و غریب شدی
**
کاش این جا اجازه می دادی
تا برای تو چاره می کردم
این گریبان اشتیاقم را
پیش چشم تو پاره می کردم
**
همه از خیمه ها سفر کردند
همه در خون خویش غوطه ورند
همه پیشت فدا شدند اما
کودکانم هنوز منتظرند
**
آن دمی که ممانعت کردی
میهمان نگاه من غم شد
از بلا و غم مصیبت تو
آن قدر سهم خواهرت کم شد
**
کودکانم اگر چه ناقابل
ولی از باده ي غمت مستند
آن دو بالی که حق به جعفر داد
به خدا کودکان من هستند
**
خنده ها با نگاه غمگینت
اذن پرواز بالشان باشد
اذن میدان بده به آن ها تا
شیر مادر حلالشان باشد
علی اكبر لطیفیان
**********************
از خیمه درآمد
دوران غم زینب کبری به سر آمد
پس سوی برادر
هم جای خودش هم که به جای پدر آمد
این عون و محمد
شاید که در این جنگ به کارَت سپر آمد
دیدند خلایق
در سایه ی عباس دو قرص قمر آمد
بهتر بدهم شرح
در حاشیه ی ماه دو تا شیر نر آمد
از سمت یمین عون
از سمت یسارا محمد به در آمد
با نیزه و شمشیر
دیدم که یکی از طرفی با تبر آمد
تا اینکه شکستند
پس هلهله از لشکر بی شرم برآمد
سر سلسله زینب
فهمید که بیچاره شد از هلهله زینب
با عون و محمد
داده است در اینجا به برادر صله زینب
از راه رسیدند
در اصل، دو تا هدیه ی ناقابل زینب
با این دو برادر
در کربُ بلا ریخته شد از گِل زینب
تا لحظه ی آخر
جنگیده و گفتند، امان از دل زینب
تا اشک نریزد
پنهان شده در خیمه از این مسأله زینب
در موقع این جنگ
یک دشت حسین آمده یک قافله زینب
در موقع این جنگ
دریای حسین آمده در ساحل زینب
تا لحظه ی گودال
مانند کمان گشته در این فاصله زینب
شد بی بی عالم
بی آئینه بی عائله در سلسله زینب
شاعر؟؟؟؟؟
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: شب چهارم محرم
برچسبها: اشعار شب چهارم محرم الحرام